باورم نمیشه ۳ماه گذشت از بدنیا اومدن دخترم ، روزای اول زایمانم از شدت درددددد زیاد و کم خوابی و درواقع بیخوابی میگفتم مگه این روزا میگذره؟ همش وحشت و ترس داشتم ک چقدر سختههه...اما گذشت مثل برق و باد گذشت و الان دخترم شد ۳ماهه....ب کم خوابی و بیخوابی عادت کردم و دیگ حتی غُرم نمیزنم بدنم عادت کرد، خسته میشماا خیلی زیاد ولی دیگ ساکتم مثل روزای اول نیستم دیگ...همش میگم این ۳ماه چقدر زود گذشت چشم میزنم میبینم تولد یکسالگیشه پس غُر نزنم از بودنش لذت ببرم از هرلحظه ب لحظه اش استفاده کنم ک بچه خیلییی زود بزرگ میشه🥲...
شماهم اینطوری هستید ک دیگ عادت کردید ب روتین بیخوابی و...عادت کردید و شکر گزار هستید بخاطر بودنش و...و هرچی میشه میگید همش فدای سر بچم و میگذرع....

دقیقا حرفای دل منو زدی..امروز دخترمو بغل کرده بودم به این فکر کردم یروزی بزرگ میشه و دیگه هیچ وقت انقدری نیست کلی اشکام میریخت

آخ ک چقد منم مثل تو هستم

مامان رستا زایمانت طبیعی بودیاسزارین؟؟

من راضیم از همه چی ولی نق زدنش و درست و حسابی شیر نخوردنش خستم میکنه

عزیزم‌زنده باشه
منم همینطور
حتی با همین بی خوابی اذیت شدنم‌لذت میبریم‌چون میدونم هیچ لحظه ی دیگ تکرار نمیشه🥲 و خییلی زود بزرگ میشن و دلتنگ این روزا میشیم

منم این یک ماه برام خیلی سریع گذشت
سعی میکنم از تک تک لحظه هاتم با بچه م لذت ببرم حتی نصفه شب شیر دادن و آروغ گرفتن
سر دخترم اصلا نفهمیدم چطور بزرگ شد از بس استرس داشتم و هر روزم فقط گریه بود
حالا فهمیدم همه این سختیا زودی تموم میشه پس بزار لذتشو ببرم

عریزم به سلامتی
عروسش کنی انشالله
واقعا همه خسته ایم خیلی زیاد
ولی میگذره برامون