۱۴ پاسخ

عزیزم خیلی سخته اینو مادری بهت میگه که سه تا بچه داره ولی میگذره منم گاهی از خستگی گریه میکنم بعد چشمامو پاک میکنم میگم من مادر قوی هستم شکر که دارمشون شکر که سالم هستن خدای نکرده مشکلی داشتن اون موقعه هزاران برابر سخت تر میشد الان درست ۱۲ روزه دوقلوهام مریضن همش این دکتر اون دکتر موقع مریضی بچها خیلی سخت میشه ولی به خودت امید بده

از همین چیزهاست که راضی نمیشم دوتا بچه داشته باشم.تازه دخترم رفته پیش دبستانی و من وقت دارم به خودم برسم

من بچه دوم و میخوام خدا نمیده بهم شماها دارید یجور دیگه
من الان ب خستگی های تو هم حسودیم شد خواهر توروخدا قدر این نعمت و بدون
میدونم سخته ایشالله اونی ک داده قدرتشم میده بهت
تو مادر قوی هستی شک نکن عزیزم

من چی بگم که سه تان بریدم

عزیزم منم همش میگم عاشق بچه هامم،نمیخوام خار به دستشون بره ناشکری نمیکنم میگم خدایا شکرت اما واقعا خسته م
نه خواب دارم نه خوراک
پسر بزرگم لجباز شده هیچ‌جا نمیتونم برم ،احساس میکنم هیچکی حوصله مونو نداره،البته خودم اینطور فکر میکنم چون مدام بهم میگن بیا خونمون و من نمیرم،کوچیکه هم تا صبح بیداره،عصبی شدم ،خودمو‌یادم رفته

منم خیلی وقته دلم میخواد چند روز از مادر بودن و همسر بودن مرخصی بگیرم.
روح و جسم و افکارم به هم ریخته.نه وقت دارم به خودم برسم نه درست و حسابی به بچه ها.تازه شوهرم از اون ور میگه به فکر من نیستی.
امروز صبح پسرم رو که داشتم می‌بردم مهد پسر همسایمون که همکلاسی پسرم هست گفت خاله یه چیزی بگم به کسی نگو.
بغض کرد و گفت مامانم یه نی نی داشت ولی دیگه الان نداره.گریش گرفته بود.
با تمام سختی ها بازم خدا رو شکر کن و مطمئن باش این روزها هم میگذره

گلم سخته منم دخترم 5 سال و نیمش پسرم 1 سال و 3 ماهش هردو هم اسهال داشتن هم استفراغ هیچی نمیخوردن به خدا شب و روز نداشتم بعد دوهفته خوب شدن ولی الان دوباره سرفه میکنن ابریزش بینی دارن خودم هم از سرفه کردن زیادیم دارم خفه میشم ولی باز میگم خداروشکر فقط بچه هام خوب بشن من خودم حالم خوب میشه هر بار ناله کردن بچه ها از مریضی به خدا ناراحتیم هزار برابر میشه

من میگم کاش همسرم راضی بشه برابچه دوم

و منم مثل تو خیلی خستم و از بچه دوم به شدت میترسم😓😔😔😔

حق داری عزیزم منم تقریبا بچه هام همسن بچه های تو هستن !! واقعا درکت میکنم خیلی شرایط سخته بقول خودت در یک ماه بزور میتونم یه ساعت رو جور کنم برم آرایشگاه اینقدر که با بچه ها و خونه داری درگیرم ولی برخلاف تو من راضیم چون میدونم این روزا میگذرن .... وقتی به سال قبل این موقع فکر میکنم شرایط فکری من خیلی از فکر های الان تو بدتر بود بحدی داغون بودم که از پسرم زده بودم حس میکردم با اومدنش زندگیم مختل شده کلا بدنم داغون شده و نظم زندگیم بهم ریخته همه اینارو از چشم اون میدیدم ولی بمرور زمان واقعا از این افکارم پشیمونم و الان روزی هزار مرتبه خداروشکر میکنم بابت داشتنشون .... تو هم امیدت به روزهای بعد و خوب باشه استرس و افکار سمی رو از خودت دور کن❤️

عزیزم درکت میکنم خیلللی سخته ولی میگذره صبوری کن منم این روزارو گذروندم که چه بسا شرایطم بدترم بوده دخترم ۳سالو۳ماهش بود پسرم دنیااومد خیلللی روزا سختوگذروندم حتی یکی نبودیه لیوان اب دستم بده چه روزایی وقت نکردم غذا دزست کنم بدون شام وناهاربودیم ولی بازم خداروشکر میگذره توکل کن به خدا قوی باش

قدر این نعمتو بدون گلم... الان نازایی به شدت زیاد شده و بعضیا مجبورن فقط یکی داشته باشند. این سختی ها هم به زودی میگذره

من اللن ۸ روزه از اسهال و تب برا کوچیکه بیمارستانم.
بزرگه هم که بیچاره آواره اینطرفا.
خداراشکر کن به بیمارستان نیای.ناشکری نکن که فعلا جات خوبه.

درسته سخته،ولی حالا که خداداده بهتون دیگه اینجوری نگین

سوال های مرتبط

مامان 🩷آرسام ودلسا🩵 مامان 🩷آرسام ودلسا🩵 ۵ سالگی