سلام کسی روانشناس یا مشاور هست اینجا یا کسی تجربه داشته؟تابربرم دکتر یکم دلمو اروم کنید من وسواس فکری دارم ولی وسواس فکریم فقط خودمو درگیر کرده یعنی خیلی کم پیش اومده بخاطر وسواسم بچمو اذیت کنم اصلاحساسیت یاقوانین خاصی هیچوقت براشون نداشتم که تروما بشه براشون هرکارخواستن کردن بجزززز این که با اتفاقایی که براشون میوفته هرچندکوچیک دلشوره میشم بچمم میفهمه که قول میدم دیگه نشون ندم اصلا اما همسرم شدیدا عصبی و چندین باز کتک کاری بد پیششون داشتیم و اصولا عاشقانه باهم حرف نمیزنیم و حالت دوتا تیمو دعوا هست توخونه حالا فکرمیکنم بچم دچار اضطراب شده مدتیه ازم میپرسه بابا عصبانی نشه یا میترسم بهت بگم ناراحت بشی دارم سکته میکنم امشبم دیدم داره گریه میکنه هرچی بغلش کردم گفتم چی شده نگفت اخرش گفت اخه میترسم بهت بگم اصرارو نازش دادم گفت دستم زخم شده یه کوچولو زخم شده بود خشک شده بوددقیقا جایی که یه ماهه پیش برای دندوناش انژیوکت زده بود بعد میگفت میترسم الان اب زدم به دستم خون بیاد دوباره ازش هرچی گفتم نه این دیگه خشک شده منم زخم شده دستم اب زدم نشونش دادم دستمو گفتم بده اب بزنم نمیداد اخرش حواسشو پرت کردم بعدتودستشویی اب زدم دید خون نمیاد خوشحال شد فکرکردم تموم شد بعد دیدم اخرشم دستشو گرفته نشسته توتختش داره گریه میکنه میگه میترسم بخوره به تختم خون بیاد وای نشونه های وسواس فکری انگار دارم سکته میکنم بعد باباش داشت پسر کوچیکمو دعوا میکرد میگفت باباعصبانیه میترسم

۷ پاسخ

به نظرم سعی کن رابطت با همسرت خوب باشه محیط خونه باید اروم شه اولن ب خاطر بچه هاتم که شده باهاش خوب باش دیگه هرگز جلوش دوا نکن چون حساس هم شده به شوهرتم غیر مستقیم بگو که بچه میترسه از دوا و اینها سعی کن در طول روز برا بچه محیط خونه رو شاد کنی براش کادو اینا بخر اسباب بازی برا بازیش وقت بزار بچه شادی و محبت پدر مادر و ی محیط شاد تو خونه میخواد وسواسم اگر داری نباید به بچه بروز بدی دیگع که بفهمه بعضی اخلاقای والدین رو بچه ها از اونا یاد میگیرن

میفهمم و درک میکنم همه اینارو ولی تورو خدا اول اول اول ب خودتون بعد ب بچهاتون کمک کنید و فکر کنید نمیدونم چطوری ولی شما مستحق زندگی آرومی هستین.قلبم درد گرفت بخدا

فلا کارایی که گفتمو انجام بده بنظرم اگر خاستی از مشاور یا کسیم کمک بگیری بچتو نبر که فک کنه مشکل خاصی داره از الان و بیفته تو ذهنش. وقتی کوچیک بودم مامانمینا برا لاغریم هی منو میبردن دکتر تغذیع یا بعضیا جلوم هی میگفتن از جمع و اینها خجالت میکشیدم همیشع ب خاطر رفتاراشون اعتماد به نفس کمی داشتم ی دوره ای دچار مشکلات روحی شذم و خیلیی زور زدم که کاری دست خودمو اونا ندم

بنظرم شما دنبال راه درمان خودت باش
پسرتم ب مرور خوب میشه

ای بابابچه طفلی چقد ناراحت شدم براش

عزیزم کجا زندگی میکنید؟؟

یاخدا خوب میشه به نظرتون بامشاوره یا باید دارو بخوره؟دارم سکته میکنم خدااااا

سوال های مرتبط