۱۶ پاسخ

خدامرگم بلا به دور باشه😱😱الان چطوری

خدا لعنتشون کنه ،این قرص های اعصاب فقط‌ادمو مریض میکنن.براب همین من اصلا آرامبخش نمیخورم.
تو هم نخور.
تا خودت نخواهی ذهنت آروم نمیشه

عزیز دلم خدا بهت سلامتی بده ما هممون مثل همیم 😔سعی کن خودت حالت رو خوب کنی
بااین وضعیت شوهرت برات نگران شد؟

ای کاش بستری میشدی بانووو
بلا به دور ان شاءالله

عزیزما مواظب خودت باش خداروشکر بخیر گذشته ولی حتما
اسطوخودوس و بهارنارنج بخور به حای اینا .قطره گل سرخ هم میگن ضد افسردگی
شما خودشو دمنوش کن بخور تا میتونی گرمی بخور با زعفرون
خیلی به فکرتم عزیزم خیلی دعات میکنم

بلادورباشه عزیزم

ممنون گفتی خدا کمکت کنه

ای وای خدا رحم کرده 🤕🤕🤕

وای. دیگ استفاده نکن

براچی دارو گرفتی؟ منم بشدت ب روانپزشک و تراپی نیاز دارم نمیدونم چرا نمیرم

منم چند سال پیش دوران مجردیم سر درد داشتم همش رفتم پیش دکتر اعصاب بهم دارو داد داروها رو خورد چند ساعت بد حالت تهوع گرفتم ،حالم بد شد و دیگه کلا دور دارو و دکتر اعصاب رو خط کشیدم
به نظرم کلا اشتباهه دارو اعصاب کلا روانتو بهم میریزه بعد ها عادت میکنی بهش،دور از جون میشی مثل دیونه ها ،یکی از فامیلامون همینجوری شد
والا اهنگ شاد و رقص و ... بیشتر تاثیر داره

عکس قرص هاتو بفرس.

وا چه قرصی بود ؟ خداروشکر بخیر گذشته

عزیزم ایشالا که زودتر خوب بشی ❤️

ان شاالله خوب بشی عزیزم مراقب خودت باش الان دکترا الکی شدن و پولی

اسم قرص چی بود عزیز

سوال های مرتبط

مامان Hamed❤✨ مامان Hamed❤✨ ۱۶ ماهگی
بیاین تجربه زایمانتونو بگین ببینم!؟
من خودم بدون درد رفتم و وفتی پذیرش شدم چون شلوغ بود بیمارستان دوبار 700تومن دادم فقط ویزیت دادن چون پروندم گم شده بود خلاص پذیرشم نمیکردن برو با درد بیا منم چون از وقتش گذشته بود نگران بودم رفتیم بیمارستان از ساعت 10 صبح تا 11شب فقط هعی ماینه بعد با شوهرم دور بیمارستون متر کردیم بار ها بعد تا 4 صبح فقط راه رفتیم خلاصه 6صبح گفتن اینقد ماینه کردن کیشه ابت نشت کرده کلی اذیت اخرش پذیرش شدم و رفتم توی یه اتاق یه سرم زدم باز ماینه و هیچی دیگ همش امپول تو سرم میزدن از 9 صبح شروع شد تا 8شب فقط درد شدید هیچی هر چی داد میزدم هیچی ب هیچی بازم کار خودشونو میکردن دکتر من با دکتر سز لج داشت چون از اول گفت این خانم باید سز شه این دکتر مخالفت کرد گفت طبیعی زایمان میکنه اخرشم خدا زده ساعت 9 شیفتش تموم شد رفت پی کارش منو بردن اتفاق سز چون اینقد بتم فشار اومده بود درد داشتم هیچو حس نمیکردم و حتا امپولی ک محکم کوبوندن توی کمرم دیگ هیچی حس میکردم همه جامو بستن اخرشم کلی با هم حرف میزدن میخندیدن منم چشام بسته بود ساعت 9 50 دقیقه شب یه زن خوشگل عین فرشته پسرمو گرف دستش و اورد بالا سرم گفت ماشالله ماشالله چقدر تپل موهاشم شکسته بود و اون صحنه هیچوقت یادم نمیره 🥺❣️❤️‍🩹