۵ پاسخ

خب مادر بودن همینه دیگه همش نگران بچشه ولی اصلا از این فکرها نکن همش بگو من ایشالا مدرسه رفتنشو میبینم دانشجو بودنش و ایشالا ازدواجش

افسردگیه. من توهم داشتم شوهرم و خانواده شوهرم میخوان بچمو بگیرن انقد حالم بد میشد که دعوا راه مینداختم یه بارم شوهرم توی عصبانیت گفت بچمو میگیرم من حالم بدتر شد زنگ زدم بابام😀 بابام اومد شوهرم خجالت کشید گفت بخدا من الکی گفتم بابام میدونست حال من خرابه گفت نگو دیگه بهش اینو مراعات حالشو کن تا حالش بهتر بشه تحریکش نکن تازه زایمان کرده. رابطتت رو با شوهرت خیلی خوب کن و زیاد برو بیرون درست میشی

من به این فکر میکنم که از شوهرم طلاق میگیرم بچه رو میبره برا خودش

من واس خودم اصلا نمیترسم من برعکس واس اطرافیانم خیلی دارم اذیت میشم کاش ی قرص بی ضرری بود واس ماها میخوردیم عذاب میکشم

وای چقدر منی من در حدی بود ک دیروز نشستم گریه کردم😊

سوال های مرتبط