۹ پاسخ

منم ی بار شکاکی بودم از شلوغ کاری بچه هام خواهرشوهرم گفت برو خدا روشکر کن سالمه مثل بچه من نیست بچش هم کرو لاله هم اوتیسم داره طفلی

عزیزم دخترای منم خیلی شلوغن ولی کاریشون ندارم بچه باید جنب و جوش داشته باشه بازی کنه مهارت یاد بگیره
نگرانم نباش قرارم نیس بزرگ شد همینطوری بمونه

سلام مامان عزیز اصن سر دخترت داد نزن چون روی بچه تاثیر بدی داره مادرشوهره بالاخره هر چیزی دلش بخواد بحرفه بی محلی کن خودش تو دلش میسوزه جواب ابلهان خاموشی...... ولی سعی کن عصبانیت تو رو بچه خالی نکنی🤗

اگه خیلی بی قراره بیشتر بغلش کن بهتر میشه

محلشون نزار هر حرفی میزنن

اشتباه میکنی
گیه که فشار روش نیس
قرار نیس بخاطر یه ادم نادون یه عمر بچتو عذاب بدی و بیچارش کنی

چه ربطی داره بچه اگه شلوغ نباشه و شیطنت نکنه که دیگه بچه نیست بعدشم خدتروشکرکن که داره ورجه وورجه میکنه بچه اگه ساکت باشه دورازجونش مریضه بعدشم بچه باید بزاری خودش روتخلیه کنه بچه منم شلوغه همش باید دنبالش بدوام اینورواونور

اشتباه میکنی
گیه که فشار روش نیس
قرار نیس بخاطر یه ادم نادون یه عمر بچتو عذاب بدی و بیچارش کنی

اگه میتونی جداشو ازشون چون تا بزرگتر شه همین بساط رو داری متاسفانه

سوال های مرتبط

مامان کارن👼 مامان کارن👼 ۱۷ ماهگی
سلام
بعد مدتی اومدم حرف دلمو بزنم
دلم گرفته کسی رو ندارم درددل کنم یا اگرم داشته باشم میگن تو مادر خوبی نیستی لابد
پسرم خیلی بهم میچسبه همش نق میزنه گریه مبکنه
با اونی ک خوابش میاد باید با زور و گریه دست و پاشو نگه دارم بخوابونم
خیلی وابسته سینه هست همش میچسبه بهم گریه میکنه لباسمو میزنه بالا و سینه هامو از رو لباس فشار میده ک بده بخورم هر چند دقیقه یکبار
گرفتن شیر برام شده کابوس انقدر ک وابستس
غذاهم ک خیلی کم میخوره
شبم همش تو خواب بیدار میشه گریه میکنه و میخواد بره تا سینه ندم ساکت نمیشه کلا شبانه روز سینه باید دهنش باشه
واقعا خسته شدم کم آوردم احساس میکنم نمیتونم ادامه بدم
کمکی هم ندارم خیلی عصبی و پرخاشگر و بی حوصله شدم
از لحاظ روحی و جسمی داغون شدم کسی درکم نمیکنه
اینم بگم خیلی شیطونه و کارای خطرناک میکنه با همه چیز کار داره همه جارو بهم میزنه اما اینا اذیتم نمیکنه اما نخوابیدن و نق زدن و گریه داغونم میکنه منم خیلی کم تحملم
امروز و دیروز انقدر گریه کرد خوابش میومدا اما نمیخواست بخوابه هم خودشو داغون کرد هم منو
به حدی عصبی شدی کلی حرف بد بهش زدم و داد زدم الانم خیلی ناراحت و پشیمونم همش ازش عذر خواهی میکنم
همش میگم کی این دوران میگذره نفس راحت بکشم واقعا دیگه نمیتونم ب بچهدوم فکر هم بکنم
اما میدونم بعدا دلم برای این دوران تنگ میشه ک چرا ازش لذت نبردم اما خب چجوری آخه؟
هیچوقت فکرشو نمیکردم از کارن خسته بشم یا سرش داد بزنم و حرفای بدی بعش بزنم فرشته خدا حرف نمیتونه بزنه فقط گریه میکنه
مشکل از اون نیست مشکل از منه کم صبر و تحملم و قوی نیستم
همش از خدا میخوام اما نمیدونم چرا نمیشه هیچیش درست نمیشه😭
اینم بگم حرفام ناشکری نیست حرف دل یه مادره با مادرای دیگه ک درکش کنن