۱۰ پاسخ

من چی بگم خواهر که شب همون روزی که زایمان کردم با کلی درد و بی خوابی تا صبح بیدار موندم به مامانم گفتم تو بخواب اونم خوابید

خانما شاید باورتون نشه من از ۳روز بعد زایمانم تنها بود مادر شوهرم بود به همسرم گفتم بگو بره موندنش بی فایده بود بخیه هام داشت جونمو می‌گرفت ولی خودم تنهایی دخترمم می‌گرفتم غذا میپختم رسیدگی میکردم بچه اولمم بود هیچی نمی‌دونستم از بچه داری هیچی الان بهش فکر میکنم حالم بد میشه که چقدر بی کس و تنها بودم ولی اون روزهام گذشت و دارند می‌گذرند

مامان من هوشیار تر از خودمه..
۴۰ روز ک خونشون بودم اوایل
بعدم واسه واکسن دوماهگیش من آنقدر خسته بودم ک بیهوش شدم تا صبح اون بالاسر بچم بود

مامانا دیگه سنشون زیاده جون ندارن شب بیدار بمونن
مامان منم از اول زایمان روزا کمکم کرد ولی شبا رفت اتاق خوابید سخت نگیر

پس چرا اومده پیشت ؟ باید پاشه بچه نگه داره
تو هم میگفتی مامان جان برو خونه پیش بابا دستت در نکنه اینجا خیلی اذیت میشی

عزیزم ☹

منم مامانم ۱ ماه بعد زایمانم پیشم بود ولی چه شب چه روز خودم بچه رو نگه میداشتم و اینکه غذا رو هم خودم درست میکردم🙂

عب نداره خاهر مادر منم همینطوری بود تو تنها نیستی

منم تا ۵۰روز اینا بعده زایمان موندم خونه بابام شبا کلا خودم نگهمیداشتم مامانم تخت میخوابید دقیقا بیدارمیشد میگف چشه🤣ولی ۶صب ک بیدارمیشد بچه رو میدادم بهش در میرفتم میخوابیدم هردوساعت بیدارم میکرد شیرمیدادم بازمیخوابیدم الانم میرم خونشون شب بمونم میره اتاق میخوابه منم کاری ندارم چون اونم خسته میشه طفلی از ۶صب پامیشه خواهرامو میفرسته مدرسه بعد بابامو میفرسته سرکار دگ تا شب بخواد بخوابه دائم سرپاس توقع ندارم دگ بیاد شب بچه ی منو بگیره ولی روزا میگیره توام سخت نگیر عزیزم عیب نداره😘😘

مثل مامان من

سوال های مرتبط