۶ پاسخ

میگفتی دیگ نمیرسم قبول نداری ی نوگر بگیر بیار تاواست تمیزکنه بی شخصتیا

بنظرم کاش میذاشتی شوهرت بگه این دیگه خیلی بی ادبیه
مثلانم که بو بده خودش نباید بفهمه که تازه زایمان کردی و با بچه کوچیک اونجوری که باید نمیشه

من اگه جای شما بودم میزاشتم شوهرم بگه
اصلا آدم چطوری روش میشه وقت و بی وقت بره خونه ای که زن توش تازه زایمان کرده 🙄
بعدم حالا رفتی چطوری روت میشه حرف بهش بزنی🤯
اصلا خودتو به خاطر آدمایی که آنقدر عقل ندارن اذیت نکن لازم نیست هر روز نظافت کنی طبیعیه که خونت مرتب نباشه
کار زیاد نکن بعد زایمان الان بدنت به استراحت بیشتر نیاز داره
کاری نکن بعدا پشیمون بشی

کاش میزاشتی بگه. بعدم روزا وبتی نطافت کردی تموم شد یه اسفند دود بده بزار خونه بوی خوب بگیره ممکنه دیواری چییزی بخاطر سرما عرق کنه بوی نم بده ک اینجوری مبگ. مامان منم اینجوریه همین ک از در میاد تو درو باز میزاره میگ بزار بوها برن بیرون😐😐😐

باید اجازه میدادی به پدرش بگه.
اون چجوری به خودش اجازه میده ک همچین حرفی بزنه!!! متاسفم براش
من اگه جای شما بودم میومد پشت در. واسش درو باز نمیکردم

بزار شوهرت بهش بگع والا عوض کمک کردنشونه

سوال های مرتبط

مامان ❤️زندگی مادر❤️ مامان ❤️زندگی مادر❤️ ۵ ماهگی
مامان اِرمیا جونم مامان اِرمیا جونم ۹ ماهگی
نمی رسم به هیچ کاری فقط غذا و درست می کنم و بچه داری
نمی‌ تونم همش خونم بهم ریختس 😭😭😭
شوهرم می گه مهمونی بگیریم هی چن تا از دوستاشو خانواده
بهش می گم خانوادت واجب تره اونو بگیریم اونا بعد عید تازه ناراحت هم می سه این جوری می گم می گه تازه مگه می خای چیکار کنی بهش بر می خوره
خدایا دیگه مخم نمی کشه هر دفعه ناراحت می شم شیرم کم می شه ولی گریه نکنم بدتر می شه حالم همش گریم می گیره درکم نمی کنه
مگه چن ساله همش می گم ای کاش دیر تر ازدواج کردم در حد سن خودم ازم توقع می رفت
اصلا نمی فهمه تازه زایمان کردم بدنم زود خالی می کنه ‌
اینارو که بهش توضیح می دم می گه همش غر غر می کنی
موهای پامو نزدم می گه مثل قبل به خودت نمی رسی با بفهم من بدنم کهیر می زنه جدیدا تیغ بزنم حساس تر می شه الانم مثل قبل نمی تونم لیزر
از همه طرف روانمو تحت فشار می زاره
یکم کارا بچه دیر می کنم یه جوری می گه بیا بچه رو عوض کن یا شیرش بده انگار من هیچ وقت حواسم بهش نی
هر موقعه بچه سرحاله نگهش می داره یا خوابه بعد میگه من کمک می کنم
خدایا خودت کمک کنم افسرده نشم
قبلا هم قول داده بود منو ببره مسافرت الان به رو خودش نمی یاره
فقط حال روحی دیگران بزاش مهمه
مامان ماهان مامان ماهان ۶ ماهگی
چی کار کنم حالم خوب شه ؟
از حدود یک ماهگی ماهان به خاطر زردی طول کشیده و به تجویز دکتر دو رو فقط با شیر خشک تغذیه شد ، تو اون دو روز خیلی آروم بود و خوابش خیلی بهتر شد تصمیم گرفتیم بازم بهش یکی دو وعده به خصوص تو شب شیر خشک بدیم اما یه هفته نشد که دیگه سینمو پس زد اوایل که با جیغ و داد و گریه الان ولی در حد دو دقیقه آروم میک میزنه و بعد با زبونش هل میده بیرون
هر کاری بگی کردم نشد اوایل انقدر سعی کردم مقاونت کنم شیشه نرم بعداز ظهر که می شد انقد گریه و بی قراری می کرد تسلیم میشد همین که شیرخشک می دادم می گرفت می خوابید سعی کردم با قطره چکون و سرنگ نمی تونست بخوره میپرید گلوش دوباره شیشه دادم ،با محافظ سینه دادم نخورد ، شیرمو می دوشیدم تو شیشه می خورد ولی الان از هفته پیش حجم شیرم خیلی کم شده در حد ۱۰ سی سی تو هر بار دوشیدن... داره خشک می شه ...
بهش فکر می کنم روح و روانم بهم می ریزه ... ناامیدم کاری از دستم برنمیاد
خسته ام !
به خاطر حرف خانواده ازشون فاصله می گیرم ولی خیلی احساس تنهایی می کنم.
عذاب وجدان دارم خیلی اوایل همیشه لباسم خیس بود شب و روز الان داره خشک می شه .... گفتم چند ماه دیگه می خوام برم سرکار شیشه بگیره خوبه ... خیلی اشتباه کردم ... حال روحیم اصلا خوب نیست تو تنهایی همش گریه می کنم ولی سعی می کنم جلو کسی به روی خودم نیارم
از شیر دادن که ناامیدم از وقتی که احساس کردم شیرم داره خشک می شه حس کسیو دارم که بهش گفتن باید قطع عضو شی
چی کارکنم حالم بهتر شه