۳ پاسخ

ول کن حرف مردم دیر بچه میاری زود میاری حرف میزنند الان بچه من رشدش رو نمودار همه میگن کوچولو

مردم همیشه فضولن
اتفاقا تو سن کم خوبه بچه بیاری زندایی من ۲۰سالشه دوتابچه داره همه مونم خوشمون میاد و ماشالامیگیم بهش

گلم ول کن بچسب به زندگی هر کار کنی در دروازه رو میشه بست دهن مردمو نه

سوال های مرتبط

مامان 🌛مه آرا🌜 مامان 🌛مه آرا🌜 ۸ ماهگی
مامان پسرم👶🏻 مامان پسرم👶🏻 ۷ ماهگی
حس میکنم آستانه تحملم خیلی کم شد
هروقت که من این بچه رو بردم خونه مادرشوهرم اینا
رفتارهای مزخرفی از خودشون نشون میدن که ادم رغبت نمیکنه باز اونجا بره حس میکنم فقط میخوان ادمو حرف بیارن مثلا بهشون میگم بچه کوچیکه نباید بوسش کنید باز پدرشوهرم تو چشمم نگا میکنه بچه رو بوس میکنه میگه من فرق میکنم تو بچتو بوس نکن که مریض نشه یا میگه بزار بچه بزرگ تر بشه از دستت میگیرمش دیگه عمرا بزارم بچتو ببینی من کلا فقط نگاش میکنم لبخند میزنم اصلا حوصلشو ندارم یا هروقت میخوام به بچه شیر بدم میگه چرا میری تو اتاق اون سری داشت به شوهرم میگفت این چه اخلاقیه این داره چرا همینجا پیش ما به بچش شیر نمیده که چی میره یه اتاق دیگه هرچی میگم من سختمه خوشم نمیاد و اینطوری راحت ترم انگار نمیفهمه تازه میرم تو اتاق مادرشوهرمم میاد پشت سرم و تا لحظه اخر تو حلق من میشینه یا بچه رو از تو اغوشش در میارن تمام تنش درد میگیره گردن بچم شله هنوز هرچی میگم با اغوشش بردارید میگه اونجوری مزه نمیده بهمون اون سری مادرشوهرم برگشته به شوهرم میگه مگه بچتون تحفس که تو زنت اینطوری میکنید😐بخدا بخوام از کاراشون بگم زمان کم میارم اینقدر که رو اعصابن
بنظر شما من حساسم؟یا مشکل از منه؟
مامان آروین مامان آروین ۴ ماهگی
خانم ها دلم گرفته از دست مادرشوهرم همش راه میره و به همه چه زن چه مرد میگه بیچاره نوه ام نمیتونه شیر بخوره مادرش نوک سینه هاش فرو رفته است یا نوکی نیست که بخوره اونروز به خواهر شوهرم میگه محدثه مادر نیست وقتی شیر نمیتونه بده و این که الکی هم شب ها بیدار میمونه هر کسی میتونه به این بچه شیر بده 😭😭😭😭داغونم و خسته به شوهرم گفتم میگه یه گوش رو در کن یه گوش رو دروازه آخه مگه میشه ابرو نذاشته برام به خدا منم آدمم منم مادرم حالا بچم فقط شیر خشکی شد 😭😭😭😭نمی‌دونم چیکار کنم دلم گرفته فقط خداروصد هزار مرتبه شکر بچم سالمه و کنارمه با اون بارداری سخت و فشار بالایی که داشتم اما شیر ندادن و نوک سینه نداشتن من شده یه چوب که همش میخوره تو سرم
شوهرم خودش امروز رفته ۲تا شیر خشک خریده هیچی به من نمیگه اما مادرش 😭
مثلا میریم خونشون بچم کنارم خوابه من هم خوابم میاد بچه رو میبره میگه تو بخواب من خودم بهش میرسم آخه چرا بچمو میبره صد دفعه بهش گفتم هر موقع خودم خیلی خسته بودم میگم اما اون کار خودش رو میکنه تو رو خدا یکی بگه چی کار کنم هفته ای دو شب هم میریم خونشون چی بگم که دیگه بچمو نبره وقتی کنارم خوابه