بچم بخاطر زردی مشکوک ب تشنج تو دستگاس دیروز صبح قرار بود دکتر مغز بیاد نیومد
امروز صبح هم معلوم نیس بیاد یا نه
بهم گفتن اگ خوب باشه میفرستم بخش بخاطر زردی
ولی بخاطر علاعم ان ای سیو نگه داشتن😔😔

دعاکنید صبح دکتر بیاد
بگه چیزی نیس بچم بره بخش
از این خراب شده من راحت شم

از اون موقعه ک زایمان کردم این بیمارستان اون بیمارستانم

نتونستم عین یه زاهو دراز بکشم ذوق کنم بچمو بغل کنم عین ادم بهش شیر بدم

مهمون بیاد خونمون ذوق کنم عین ادم استراحت کنم

انگار میخام جون بدم
رفتم مغز اعصاب امروز بهم قرص داده بخاطر استرس زیاد ارومم کنه

نمیدونم تقاص چیو دارم پس میدم

نمیدونم چیکارکنم اینو نوشتم درد دل کنم🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️خستم دیگه بریدم

پسرم تو اون حال میبینم چیکارکنم اخه من چ خاکی بریزم تو سرم 🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️🚶🏾‍♀️
هیچ موقعه نشد عین ادم ذوق کنم 😔😔😔😔عین ادم زاهو نیستم اینا هیچ

پسرم خوب شه فقط برم خونمون
از زایمانم هیچ خاطره خوشی ندارم😔تو شکمم بود خیالم راحت تر بود

خدایا شکرت

دعا کنین برامون❤️❤️❤️خیر ببینید انشالله🤲🏾

تصویر
۱۸ پاسخ

نگران نباش عزیزم این روزا حتمن میگذره بچتم صدرصد خالش خوبع میبری خونع ایشالا یه روزای خوبی بیاد که به این روزامون خندمون بگیره

عزیزم کامل درکت میکنم تازه زایمان کرده بودم دو روز بود بچم زردی گرف بیمارستانی ک بستری بود بخش زردی طبقه دوم بود مامانا سوم بودن روزی پنج شش بار میرفتم پایین شیر میدادم میومدم بالا انقد گریه میکردم انقد خسته بودم جونی تو پاهام نمونده بود ب قول شما نشد مث ی زائو استراحت کنم از بعد اون روزاهم بدنم هیج وقت مث قبل نشد داغون شدم

گلم درکت میکنم الان کامل چون من از تو خیلییییی بیشتر کشیدم این روزا میگذره امیدت به خدا باشه

انشاءلله که خوب بشه کوچولوت❤️🤲

انشالله همه چی خوب پیش می‌ره قیافت خیلی شبیه منه

عزیزم حق داری ناراحت باشی درکت میکنم چون خودم کشیدم من زایمانم به شدت سخت و وحشتناک بود ۴ روز فقط درد طبیعی کشیدم انقدر سوزن فشار زدن که رحمم میخواست بترکه بعد ۴ روز زجر ده سانت باز شدم و درد دنیارو کشیدم سر بچه تو لگنم گیر کرد فشرده شد بچه ضربان قلبش حتی کامل رفت یه جا حال خودم خراب شد سر بچه گیر کرده بود زورای شدید داشتم و با همون حال بدنم در حال لرزیدن فقط تند رسوندنم اتاق عمل و فوری عمل کردن بچه رو که نمیدونم چیشد کی بردن نشونم ندادن فقط یه صدای ضعیفی که ناله کرد شنیدم و اعزامش کردن یه بیمارستان دیگه وضعیتش بد بود من تو شوک بودم حتی نمیتونستم گریه کنم از اونور خونریزیم خیلی شدید شد با همون حال با رنگ زرد زرد زرد بعد مرخص شدن رفتم بیمارستانی که پسرم هست و دیدمش🥲 دوباره چند روز اونجا بودم بدون هیچ استراحتی ببین چند روز تمام بعد زایمان حتی نیم ساعت نخوابیدم حتی نیم ساعت اصلا جون در قالب بدنم نبود اومدم خونه بچه ام همش خفه میشد و نفسش کامل میرفت روزی چند بار بیهوش میشدم خودم هر روز بیمارستان بودم تا دوباره بیست روز اینا بود عفونت شدید کرد و شیر نمی‌خورد و بی جون شد دوباره بستری و تو دستگاه 😭 باز چند روز بیمارستان بودم
ولی الان همه اون روزا گذشت خداروشکر بچه ام کنارمه درسته کولیک و رفلاکس هزار دردسر دیگه هست ولی دیگه حالش خوبه
این روزاتم میگذره عزیزم مثل تمام ماهایی که گذروندیم یهو به خودت میای میبینی بچه ۳ ۴ ماهه شده برات کلی میخنده صدا در میاره قشنگ میشوره میبره تمام این روزای سختو

ایشالا زود زود پسرتو بغل میکنی و میری خونه یه دل سیر استراحت میکنی و لذت میبری از تو خونه بودن پسرت❤️

عزیزممم.سخته واقعا. خدا کمکت کنه مامان❤️
انسالله که چیزی نیست، فردا مرخص میشه سلامتی با هم میرید خونه 🥰روحیتو حفظ کن ، بد به دلت راه نده.پیش میاد دیگه
نگران نباش این روزام میگذره زود نینیت بزرگ میشه نگاش میکنی کیف میکنی♥️

وای عزیزم درکت میکنم پسرم یه روز بخاطر زردیش بستری بود واقعا روز خیلی بدی بود وسخت گذشت فقط گریه میکردم ایشالله این روزاهم به خوبی میگذره با نینیت میری خونه و از وجودش کیف‌ میکنی

قوی باش مامان جانی ، اینام میگذره میرید خونه دوتایی ، زردیش رو چنده؟

عزبزم انشالله ک باسلامتی جفتتون میرید خونه تو بغل هم و از هم لذتشو مبرید درکت میکنم دعا میکنم چیزی ک میخوای خدا بهت بده انشالله از این ب بعد ذوق هرچیزی رو تو زندگی بچشی 💜🤲

عزیزم جوش. نزن ایشالله که چیزی نیست منم مثل تو بودم تا 8روز کی داخل این بیمارستان اون بیمارستان بودم. بخاطر ارتیمی قلبی بچه ام. ایشالله خوب میشه.

الهی که خدای مهربونم به قلبت نگاه کنه🥹🥹

منم دخترم از ۱۴روزگی واسه زردی بستری شد بعد یه هفته با رضایت شخصی اومد خونه دیکه نمیکشیدم واقعا بیمارستان وحشتناکه خدا توان بده ولی همه اونا که گفتی و تجربه میکنی عزیزم🥰

عزیزم الهی به حق فاطمه زهرا که چیزیش نیست و به زودی باهم دیگه تو بغلت میرین خونه

ان شاءالله که نی نی زود خوب شه بری خونه و از این به بعد برات روزای خوبی باسه

عزیزدلم این روزام میگذره هیچی نمیشه بهت قول میدم سال دیگه یاد این روزا میوفتی خنده میگیره امیدت به خدا باشه

ببین این دکتراهمش آدمو میترسونن هیچی نیس نترس نگران نباش
دخترمنم سه روز بخاطر زردی بستری بود بزور و رضایت شخصی خودم مرخصش کردم وگرنه هنوز نگهش میداشتن کلی اذیتش کردن هرروز از بچم خون میگرفتن دکتراشقال میگفت نفساش تنده نفسش مشکل داره باید زیر اکسیژن باشه ولی من میدونستم بچم چیزیش نیس حتی نمزاشتن به بچم شیر بدم بارضایت خودم اوردمش خونه بچم هیچیش نبود

سوال های مرتبط

مامان مسیحا و نوحا مامان مسیحا و نوحا ۱ ماهگی
تجربه ی زایمانم با اینکه اشکمو در میاره و برام یه کابوسه

سلام به همه
این دومین زایمان من بود و چون فشار خونم بالا بود دکتر تو ۳۷ هفته دستور ختم بارداری داد تو زایمان اولم هم فشارم بالا بود و چهل هفته زایمان کردم ولی پاهام بشدت ورم کرده بودن
خلاصه من تمام کارامو کردم وسایلمو جمع کردم صبح سه شنبه اول ابان با پرسم و همسرم رفتم بیمارستان
خواهرشوهرم قرار بود بیاد عکس بگیره ازمون یهو سر صبح پیام داد که من حالم بده نمیام منم نمیتونستم اون موقع صبح با کس دیگه ای هماهنگ کنم خواهرم مدرسه بود و.. همین کارش باعث شد کل مسیر تا بیمارستانو گریه کنم و اصلا با شوهرم حرفم نزدم ( این گریه ها بخاطر چهارتا عکس نبود راستش بخاطر استرس زیادم بود همش میگفتم امپول فشار میزنن اخرش سزارین میشم و به شوهرمم میگفتم ببین هرکاری از خانواده تو ادم بخواد تهش اینطوری میشه )
خلاصه رفتم بلوک زایمان قبل داخل رفتن فقط پسرمو بغل کردم خیلی شلوغ بود بعد یک ساعت بستری شدم حتی شوهرمو ندیدم دیگه که ازش خداحافظی کنم

لباسامو عوض کردم گفتم من اتاق خصوصی میخوام که شوهرم بتونه بیاد تو زایشگاه کنارم ( تو زایمان اولم بزرگترین ترسم تنها بودنم بود ) ولی گفتن نمیشه تو بخاطر فشار بالا بستری شدی باید تو اتاق مخصوص خودش باشی
اینجا گفتم خدایا فقط تورو دارم