۱۲ پاسخ

کسری اصلا نمیدونه زن گرفتن ینی چی

چند شب پیش پسرم میگه براش ۲۰۶ بخرم خانوم م رو سوار کنم منم چشام اینجوری شد 🙄🙄
گفتم خانومت کیه
گفت خانوم مربیم
گفتم پس من چی گفت نه فقط خانومم رو سوار میکنم 😏😏😏
اینم از پسر بزرگ کردن 😂😂

پس شیرینی های پسرم حالا حالاها مونده

پسرمن که زن نمیخوادفقط میگه دوس دخترم😂😂😂نمیدونم ازکی یادگرفته

الهی عزیزم چیکارش داری😍🥲پسر من بین فامیل و آشنا هر کی خوشگله میگه میخوام زنم شه.خصوصیات مد نظرش هم پوست سفید چشم آبی و مو بور،لاغر و قد بلند🤣اشتهاش خیلی خوبه

پسر منم مخالفه زن گرفتنه😂😂😂 چنان بدش میاد شوهرم چند بار بش گفت بزرگ شدی عروسی بگیریم برات میگه من از عروسی خوشم نمیاد زن نمی‌گیرم اگه بگیرم عروسی نمیگیرم میریم پارک😂😂😂😂 نمبدونم ابنارو از کجا یاد گرفته

پسرمنم ذوق میکنه برام میگه تو زن خودمی عشق خودمی 🤣

😂 😂 😂 😂

پسر من میگه تو زن منی
باز میگه زنا تموم شدن😂

🤣🤣🤣🤣🤣
دختر منم اصلا نمی‌دونست عروس داماد چیه فیلم عروسی منم که دید گفت می‌خوام عروس بشم برم یه شوهر خوب پیدا کنید 🤣🤣🤣🤣 بدش گفت نه من اصلا عروسی نمیکنم میمونم پیش خودت الانم هر کی بگه عروس بشی میگه نه می‌خوام پیش مامانم باشم

پسر منم همیشه بهم میگه تو زن منی😂🥹 میگه من زن نمیخوام میخوام مامانم پیشم باشه همیشه

🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

سوال های مرتبط

مامان هانا جان مامان هانا جان ۵ سالگی
خانوما من خیلی عذاب وجدان دارم،
پسرخالم دو ماهه بد تصادف کرده، هنوز نتونسته راه بره، ما اوایل هر شب بعدم هفته ای دوبار میرفتیم دیدنش. (هم خودش هم خانومش اصرار میکردن)، تو این رفت و آمدا زن برادر عروس خالم و بچش هم اونجا بودن، یه دختر هفت ساله، تو این مدت بین بچه ها یار کشی میکرد، اصلا نمیزاشت کسی با دخترم بازی کنه، هی میگفت هانا نیاد، با هانا بازی نکنین، هانا برو بیرون ما با تو دوست نیستیم و منم مدام حرص میخوردم، دیگه دیشب کارش به جایی رسیده بود میگفت هانا به من مشت زده در حالیکه منو شوهرم حواسمون بود،
تا دیشب دیگه نتونستم تحمل کنم، جلو همه بچه رو دعوا کردم، گفت به چه حقی علیه هانا دروغمیگی، اینکارارو میکنی، هانا نه میزنتت نه وسایلتو بر میداره، باهات دوسته و ...
همه گفتن ولشون کن اونا بچن
منم گفتم نه اتفاقا بچه نیستن، خوب میفهمه چیکار میکنه،
من به بچم یاد میدم با همه دوست باشه اونوقت شما عین خیالت نیست؟ مظلوم گیر آوردین؟
حالا مثل اینکه ما رفتیم اون خانوم کلی بچشو زده، منم عذاب وجدان گرفتم، ولی چه کنم منم مادرم، بچم از این همه بدجنسی تعجب کرده بود، با ذوق میرفت با گریه برمیگشت.
اصلا دختره یه چیز عجیبیه، خیلی حالیشه، یبار هانا پیش من بود ، گریه گریه که هانا منو حول داده.
راستش من چون خوب و بدو به دخترم یاد میدم ناراحت میشم مادری بیتفاوته