۱۳ پاسخ

من حقیقتش جایی ک بچم نمیتونه از خودش دفاع کنه من میپرم وسط ب بچه میپرم چون نمیتونم زورگویی بقیه رو رو بچم تحمل کنم🤣

من دوتا دختر دارم کوچکه دوسالشه خودش ذاتا اینمدلیه ک دفاع میکنه جسوره نیاز ب هیچ اموزشی نداره
دختربزرگه چهارسالشه از دوساله کتک میخوره گریه میکن ازجاشم تکون نمیخوره تازه دارم یادس میدم ک ی جوری دفاع کن مظلوم نباسه ب ذات بچه هام هست بعضی بچه هاکلا جسارتشون ذاتی زیاده

سلام گلم
به خدا من به ثسرم زدن یاد ندادم ولی هرکی اذیت کنه میزنه
حالا همه فکر می‌کنند من یا باباش گفتیم
در حالی که نه ،دخترم بزرگه اذیت کنه پسرم اونو دعوا میکنه یا بزنه محکم با اینکه گفتم کوچیکه نزن نمیفهمه ولی میزنه، می‌گم شاید از اون یاد گرفته ،حالا پسرم کسی زور بگه قشنگ مقاومت میکنه ،اون روز خونه بازی سوار ماشین شد یه دختره آمد به زور میخواست پیاده کنه ولی پسرم بلند نشد آخر سر با میل خودش بلند شد و بعد با دختره دوست شد،من وقتی بخواد بچه که مظلوم اذیت کنه نمی زارم مداخله میکنم بفهمه زور گفتن خوب نیست

دخترمن کوچیکتر بود نمیدونست و میزد اول بهش یاد دادم که حق نداره کسیو بزنه و بعدم یاد دادم هرکسی زدش حق داره بزنتش و بهش باید بگه حق نداری منو بزنی ...حالا پیش نیومده کسی بزنتش ببینم عکس العملش چطوریه ولی خب من بهش میگم که بدونه باید از حودش دفاع کنه

من اونقدر به پسرم گفتم نزن نزن رفت پیش دبستانی همه رو میزد اونقدر دعواش کردم گفتم نزن نزن الان از وقتی رفته کلاس اول هرکس بزنتش نمیزنه میگه گناه دارن روانیم کرده اصلا بلد نیس از خودش دفاع کنه

حالا دختر من برعكس بود. پارك در خونمون كه ميبردمش يك دختر بچه كوچيكتر از دخترم بود همه بچه هارو ميزد دختر منم دو يه بار بد زد. بعد اون دختر منم ياد گرفت. پارك ديگه ميبردم بي دليل بچه هارو هل ميداد. منم انقد خجالت ميكشيدم خدا بدونه. يك مدت اون پاركه كه دم خونم بود نبردم بعد تو بازي نقش بچه اي رو بازي ميكردم كه همرو ميزد اينجوري بهش فهموندم كه زدن بي دليل كار خوبي نيست بهش تو بازي ياد دادم اگه كسي تورو زد توام اجازه داري دفاع كني و بزني. بعد كه بردمش پارك دوباره اون دختر بچه دخترمو زد اما اينبار دخترمم از خودش دفاع كرد و بچه رو هول داد من اونجا بود كه يك لبخند رضايت اميز رو لبم نشست🙂

باید از این به بعد یادش بدی

از بچگی ب پسرم گفتم هر کی زد بزن حتی وقتی میخورد ب میزی جایی گربه میکرد میگفتم گریه نکن کی زد مثلاً میز نشون میداد میگفتم خب بزنش توام دیگه باد گرفت

قشنگ پا می‌شدی می ر ی د ی ب مامان بچه

عزیزم باید به بچه بگی از خودش دفاع کنه یا نذاره بچه های دیگه بزننش.

اون بچه ها هم‌کار بدی میکنن ولی شما کار بد یاد پسرت نده بهش یاد بده بگو از خودش دفاع کنه و هرکی زد بهش اخم کن بگو حق نداری منو بزنی

هوووووووف برو خداتو شکرکن
پسرم همه رو میزنه هرچی میگم نکن زشته میگه اونام منو میخوان بزنن
درحالی که نزدن فقط پسرم زور میگه
کارم شده از بزرگترو کوچکتر معذرت خاستن
هی بازبون خوش میگم اصلا فایده نداره

تا کوچیکه یادش بده
پسر من امسال میره پیش
اونجا همه میزننش
ولی کسی رو نمیزنه، انقد حرررصم میدهههه

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامانا خیلی عصبیم جوری که معده درد شدید گرفتم بخدا صبرم سر اومده از دست دخترم من خیلی آدم صبوریم اما حس میکنم دیگه صبرم لبریز شده. دقیقا از سه سالگی من دخترم رو از پوشک گرفتم اما هنوزم درگیرم. دخترم گاهی خیلی خوبه قشنگ دستشوییشو میگه اما گاهی انگار نه انگار بهش یاد دادم میریزه تو خودش بدون اینکه واکنشی از خودش نشون بده خسته شدم بخدا تا الان دوبار فرش شستم کل خونه رو شستم اما به دو روز نکشیده باز خونه نجس شده آخه من چیکار کنم بخدا خسته شدم از، صب که بیدار میشم فقط مشغول دستشویی بردن بچه هام لباسای جیشی و کثیفشون رو میشورم. خسته شدم الان دو روزه دخترم دوباره لجبازی میکنه دستشویی نمیاد تو خودش میریزه باز من دو روز فقط دارم میشورم نه استراحتی نه دلخوشی. بخدا اصلا حس آدم بودن دیگه ندارم فک میکنم فقط یه ماشینم که از صب زود تا اخرای شب فقط کار میکنم. بخدا بقیه رو میبینم که با دوتا بچه یا گاهی سه تا بچه چقد سر وضع خونشون. خودشون مرتبه چقد ریلکسن. حسرت میخورم. نمیخوام ناشکری کنم بچه هامو از جونم بیشتر دوس دارم اما چقد قبل بچه داری من زن شادی بودم چقد خوشبخت بودم. پر انرژی.بودم با تمام معنا زندگی میکردم الان زندگی کردن رو یادم رفته همش میگم ممکنه اون منه قبلی دوباره برگرده. ممکنه دوباره بتونم اونجور دلم میخواد زندگی کنم ای خدا ببخش منو اما خیلی خیلی تو فشارم 😭
مامان هانا ✨ مامان هانا ✨ ۴ سالگی
صدای مادری و میشنوید که دیگه از دست بچه خودش ردددد داده😭بچه ها واقعا نگرانم چیکار کنم از دست هانا؟ اصلااااا دوست نداره جایی بره اصلااا دوست نداره با بچه ها بازی کنه
خانه بازی میبرمش نمیزاره بقیه به چیزی که خودش دست زده دست بزنن و بازی کنن،پارک میبرم‌ از بچه ها میترسه و بازی نمیکنه
مهمون بیاد خونمون انقدررر اذیت میکنه انقدررر گریه میکنه اعصاب واسه هیچکی نمیزاره،غذا بخوریم چنان گریه میکنه که سفره رو جمع نکنید باااید همچی وسط باشه
وای بخدا من دیگه رد دادم
دیشب جایی دعوت بودیم خداشاهده نیم ساعت تو حیاط موند و زجه زد جوری که کبود شد از شدت گریه،که من داخل نمیام جانم دلم زدن و جایزه و ... بی تاثیر
صاحبخونه اومد هرچی نازش کرد و با مهربونی باهاش حرف زد بهش جایزه داد بدتر کرد خلاصه بعد چهل دقیقه بزور شوهرم اوردش داخل کل تایم مهمونی گریه کرد
موقع اومدن هم باز گریه بیشتر که نریم خونه اینجا بمونیم
واقعا دیگه نمیدونم باید چجوری رفتار کنم بابت این کارش
مامان ❣elvin❣ مامان ❣elvin❣ ۳ سالگی
مامانا بیایین راهنمایی...از دیشب حالم گرفته س.من پسرم یه پسرعمو یکسال از خودش کوچیکتر داره بعد این بچه بدلیل زیادی بیخیال بودن پدرمادر و کلی مسائل دیگه جوری تربیت شده و یا هردلیل دیگه بسیار بسیار درنده و جبغ بزن شدید کلا دست بزن و کلی چیزای دیگه ....(که پدر و مادرش به این چیزاش هم افتخار میکنن که مثلا زرنگه همه رو میزنه) حالا پسر من تماممم وقتم تمام انرژیمو برا تربیتش گذاشتم حتی سرکارم هم نرفتم که کم نزاشته باشم ...بچه ای که وقتی میوه یا چیزی برمیداره میگه ممنون و یا مرتب میخوره با چنگال میپره میدوعه شاده هیجان داره شعر حفظه اعداد زبان کلی باهاش کار کردم ..کلی اجتماعی و با ادمای بزرگتر از خودش براحتی حرف میزنه و ارتباط برقرار میکنه ولی دیشب رغتارای پسرعموشو پیده بود انگار حالت ترس ازش گرفته بود همش حالت یخ زده بهش به جیغاااش به روش داغون میوه خوردنش یا جیش نرفتنشو اربده کشیدنش نگا میکرد حتی چندباری اون اومد زدش و نتونست دفاع کنه و با وسایلارو از دست پسرم میگرفت ...خیلی بغض کردم خیلی تا الانم حالم خرابه ...اخه پسرم اصلا اینطوری نیس چرا با اون اینجور برخورد کرد و از همه بدتر جاریم و برادرشوهرم کلی بابته اینرفتارا خوشحالی کردن و من و همسرم سوکه شدیم ...همسرم میگه تقصیر توعه بچه نمیتونه از خودش دفاع کنه .....بچه ها
یکار کنم واقعا حالم خرابه.....؟