سلام مامانا شبتون بخیر خواهش میکنم اگه واقعا خودتون یا از اشناهاتون مشکل منو دارن بهم کمک کنید خیلی نگرانم
دختر من بچه ای بود که شدیدا عاشق مهمونی رفتن و مهمون بود با بچه ها خوش میگذشت بهش مدتیه از همه چی میترسه از همه جا فراری شده دلش میخواد فقط خونه باشیم و از اتاق خودشم گاهی میترسه اینم بگم که از همه چی ترس داره اولشم از ماسک ترسناک شروع شد همچنانم ادامه داره میشه راهنماییم کنید چیکار کنم دارم دیوونه میشم این همه ترس واقعا خوب نیست همش میترسم یه مشکلی پیش بیاد خیییلی نگرانم

عزیزم شما بچه رو باید ببری پیش روانشناس کودک به وسیله نقاشی و داستان میتونن بفهمن چه اتفاقی افتاده اینجاکه راه حل درستی به شمانمیدن

بدین براش یه دعا نویس دعای ترس بکنه
دختر منم از باند وصدای بلند می‌ترسه تازگیا این طور شده منم میخوام بدم دعا کنه براش

شاید کسی ترسوندش که اینجوری شده ،خودتون باهاش توی اتاقش برید بخوابید همه لامپا رو روشن بذارید براش توضیح بدین که چیز‌ترسناکی‌ نیست خصوصاً شبا که تاریکه بیشتر نزدیکش باشید و بهش توجه کنید با پدرش سعی کنید دوتایی تو اتاقش بخوابید صبح که پاشدین راجب شب قبل باهاش حرف بزنید بگید دیشب ما پیشت خوابیدیم دیدی اتفاقی برات نیافتاد چند شب تنهاش نذارید

حتما برو ازروانشناس کودک کمک بگیروگرنه ترسش بمونه هم خودت بیچاره میشی هم بچه، من دخترم ترسش ازصدای سگ شروع شد بعدش مار یعنی یه سال تمام درگیرش بودیم تواتاقش نمی‌رفت، هرجای خونه میخواست بره میگفت توبیا،تنهانمی خوابید،خداروشکر باراهکار روانشناس درمان شده حدودی

ماسک ترسناک زمینه ترس رو ایجاد کرد شما سعی کنین بیشتر ببریدش توی مهد کودکا با بچه ها بازی کنه
وقتی باهاش بازی میکنین بهش بگید تو دختر قوی هستی دختر من از هیچی نمیترسه اگر از اتاقش میترسه ببریدش اتاقش بگید وای چه اتاق خوشگلی داری بیا باهم اتاقتو قشنگترش کنیم
پسر منم یه مدت از اتاقش میترسید و صبحا از خواب بیدار میشد فکر میکرد کسی توی اتاقش هست انقدر اینچیزا رو گفتم حالا عاشق اتاقشه میگه بیا خونه منو تغییر بدیم به اتاقش میگه خونه من

دختر منم اینطوری شده یه شب می‌خواستیم از مهمونی بیایم من کفشاشو پاش کردم گوشه حیاط رفت بعد یکی از آشناها موتور داره بغل گوش دختر من یهو موتورشو روشن کرد گاز داد خدا رو شکر دخترم زبونش بند نیومد آنقدر ترسید که تو خواب هم می‌پرسد از اون به بعد از همه چی ترس گرفته