سلام دیشب خونه مادرشوهرم بودیم بچمم بود با بچه جاریم کلا یوقت بازی میکردنی وقت دعوا ولی یه سری رفتارا از والدین بچه دیدم خیلی بهمم ریخته نمیدونم چه کنم تعاملو ادامه بدم یا کمتر کنم شما تجربه ای دارید؟

ب نظرم قاطع بگو اینا بچن بهشون برچسب نچسبونید ک خسیس و فلانن باهم بازی میکنن

عزیزم اونا بچه هستن..فقط به هم آسیب نرسونن....مراقبش باش..ولی رابطه رو قطع نگن....ما م سر تولد پسرم....خواهر شوهرم به مادر بچه گفت بیا بچه رو بگیر که عکس بگیریم ،به مادر بچه برخورد و قطع رابطه کرد...منی هم که حرف نزدم با من هم قطع رابطه کرده... و الان انتظار داره من برم از دلش در بیارم.که هیچ وقت نه دخالت کردم تو دعوای کس دیگه و نه میرم این کارو کنم......به نظر من فقط مراقب باش به هم آسیب نزنن.....

کمتر کن بعدم اونا بچه ان بازی میکنن دعوا میکنن تا جایی که به بچه ات آسیبی نرسه کنترل کن

مثلا چه رفتار هایی؟

دختر من ۴ ماه از دختر خواهرم بزرگ تره دخترش اینقد نق نق و بد اخلاقه همش گریه میکنه دختر من آروم یه گوشه بغلم میشینه وقتی میریم خونه مادرم دخترش حرف بلد نیست ولی دختر من ماشاالله مثل آدم بزرگا حرف میزنه خواهرم همش میگه دخترت چقد پر حرفه سر ادمو میخوره یا اگه عروسک شو اسباب بازی شو نده دست دخترش میگه وا دخترت چقد حسوده حال ادمو بد میکنه دخترش سیاهه دختر من سفید همش میگه دختر من که سبزه با نمکه ولی دختر تو سفید زشت بد اخلاق بد قیافه ست وا چه بینی بزرگی داره چه دهن بزرگی داره خلاصه هرچی دلش میخاد ب دخترم میگه ولی من هیچی ن به خودش ن دخترش نمیگم خواهرم از من ۳ سال بزرگ تره احترام شو نگه میدارم خیلی ناراحت میشم وقتی ب دخترم ااین حرفا رو میزنه

منم جاریم و خواهر شوهرم چندباری گفتن اینجور چیزا من بدم اومد یه مدت گارد میگرفتم بدتر شده بودن هی بیشتر میگفتن تا اینکه یاد گرفتم شبیه خودشون باشم مثلا خواهرشوهر میگفت چرا اینجوری میگفتم به عمه اش رفته جاریم میگفت فلان میگفتم اخلاقش شبیه شوهر توعه به عموش رفته و اینجوری شد که دیگه چیزی نگفتن