۳ پاسخ

خدا قوت
میتونم دیر گذشتن اینروزای اخررو درک کنم
این روزای اخر کم کم مستقل شدن رو یاد پسرت بده
برای بعداززایمانت راحتتری

خدا قوت مامان مهربون .والا من که یدونه بچه دارم مغزمو از دست دادم .باز شما خیلی صبور از خودگذشتگی میکنی چون الان شرایط خیلی سختی داری .حالا کمکی داری؟

اگه سزارینی هستی ی هفته دیگه میتونی زایمان کنی

سوال های مرتبط

مامان گل پسر وتودلی مامان گل پسر وتودلی هفته سی‌ودوم بارداری
بچه ها کیا بچه هاشون آروم و مظلومن؟! شاید بگین خوشی زده زیر دلت بچه ارومی داری و دنبال شیطون میگردی . اما پسرم خیلی بچه آرومیه. از کوچکتریش خودم همیشه باهاش بازی میکردم با مرتب پارک و بیرون میبردمش که با بچه های دیگه بازی کنه ...از همه کارام میزدم باهاش وقت میگذروندم چون دیرتر به حرف اومد که کمتر تلوزیونو و اینا ببینه ...الان خیلی خوب شده حرف زدنش ولی درکل آرومه....از همون کوچیکی اگه براش تلوزیون میذاشتم اصلا از صبح تا شبم باشه از همون جلوش بلند نمیشه و نگا میکنه خیلی علاقه داره و من همیشه همه چی رو دوشمه که اینکار و کنم حوصله اش سرنره یا سمت گوشی و تلوزیون نره بازی کنه ‌...با تمام تلاشهامم بازم بچه ی زیاد اجتماعی نیست ....با بچه خواهر شوهرم سه ماه فرقشونه اون دختره . تقریبا روحیاتشون مثل همه اونم دختر آرومیه ولی اون خیلی زودتر ب حرف افتاد با اینکه همیشه ی خدا گوشی دستشه....غصه ام میگیره که من باید این همه بابت همه چیز حرص بخورم . الان حامله ام با تمام مشکلاتم سر شب بردمش پارک با بچه ها بازی کنه همون اول طفلی بچه خورد زمین سرش درد گرفت تا آخر دیگه نه راضی میشد بیایم خونه نه از کنارم بلند شد بره برا بازی خیلی ناراحت شدم .....بچه ی زیادی هم اطرافمون نیست تو رده سنی ک با هم کنار بیان بتونن بازی کنن
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
بچه ها توروخدا با دل پاکتون برام دعا کنید خیلی نیاز دارم به دعاهاتون صبر و تحملم نسبت به هرچیزی خیلی کم شده خیلی
هرجی سنم داره میره بالاتر بدتره وقتی هم پریود میشم یا از چند روز قبلش وحشتناک سگ هار میشم 😬😬😬نسبت به هیچ سختی تحمل ندارم به خدا دوست دارم همه کار کنم دلم می خواد از صبح تا شب همه کاری بکنم هرچقدر اینا ریختن و پاشیدن عین خیالم نباشه و جمع کنم ولی از نظر بدنی کشش ندارم نه پاهام قدرت داره نه کمرم نه بدنم از نظر اعصابی هم خیلی ضعیفم
نمی دونم شاید به خاطر تیروییدمه یا به خاطر تمام سختی هایی که تو زندگیم کشیدم که الان تحملم کم شده
باور کن به صدای گریه ی بچه حساسیت پیدا کردم حوصله نق نق ندارم تحملم خیلی کمه دست خودم نیست 😑😑اینم بگم دوتا توده تو تیروییدم دارم که اصلا نمی دونم چه وضعیتی داره احساس می کنم بدخیم شده چون خم خیلی زود خسته میشم هم اعصابم نمی کشه به خدا نمی دونم چه کنم 😥😥😔من مادرم باید کشش داشته باشم😔😔😔به نظرتون چی کار کنم صبرم بره بالا راهی دارید ؟
مامان ♥️جوجه هام❤️ مامان ♥️جوجه هام❤️ ۴ سالگی
سلام بیاین درد دل دارم😭
من از تابستون همش استرس اومدن مادر شوهر و پدر شوهرم رو دارم که بیان خونمون هر موقع میان کم کم یک ماه میمونن
منم بچه هام کوچیکن پارسال زمستون اومدن یک ماه ده روز موندن
الان هی میگن بعد شب یلدا میخوایم بیایم
پسرم که همش بغلیه دخترم بهونه گیر
منم چند ماه خون ریزی دارم مشکل اعصاب دارم
دیس کمر دارم و هزار درد دیگه
مادر شوهرم وقتی میان حتی یه پیاله جا ب جا نمیکنن یعنی نمیتونه باید بپزم بشورم بچه داری کنم خلاصه خیلیییی اذیت میشم از یه طرف بچه هام اونهام خیلی دل خوشی ازشون ندارم یه پولی دستشون اومد به همه بچه هاشون دختر پسر دادن ب ما ندادن
مادر شوهرم از من خوشش نمیاد خیلی حالم بده اصلا نمیخوام بیان
پدر خودم گفت بیام گفتم بابا من نمیتونم غذا بپزم همش مریضم حال درستی ندارم دیگه نیومد مامانم هر موقع بخواد میاد چون خودش از بچه هام مراقبت می‌کنه آشپزی می‌کنه و همه کار
الان ب شوهرم میگم خودت میدونی چقدر ضعیفم قرص اعصاب میخورم اگه اونها بیان واقعا داغون میشم سکوت کرد هیچی نگفت
دارم خفه میشم حالم بده دعا کن تا قبل اومدن اونها من بمیرم
پسرم هر دقیقه بغلمه شیر میخواد دخترم بهونه گیر اونهارو دیگه کجای دلم بزارم دوس دارم خودمو بکشم بخدا انقدری که فشار رومه