خانما پسرم و شوهرم ی مدته خیلی رفتاراشون رو مخه منه همه اش دعوا بحث داریم
پسرم وقتی باباش میاد کلا چسب باباش میشه و همه کاراش باید باباش بکنه
منم میرم سمتش یا میگه تو برو تو نیا دوستت ندارم یا میزنه زیر گریه و...
باباشم مدام میگه تو بابچه معلوم نیست چکار میکنی دوستت نداره و....نمیدونم باید چکنم این داستانهارا وقتی باباش نیست ندارم باباش میاد اینکارهارامیکنه
اگر باباش سرمن داد بزنه و دعوام کنه اونم میاد همزمان داد میزنه
واقعا نمیدونم باید چکنم تک بچه هم هست بدتر میکنه

عزیزم همسرت باید اینو یدونه سر شما جلو بچه داد نزنه و بچه حالا کنار ایشون یکم آرومه باید کم کم حرف بزنه بهش بگه من صبا نیستم مامان هواتو داره پشتته غذا میپزه دوست داره تو هم باید خوب باهاش رفتار کنی ن اینکه بشینه پیش بچه چرت و پرت بگه بچه فکر کنه کارش درسته
تو این مدارس لعنتی به جا سینوس کسینوس که به درد هیچکدوممون نخورد باید همسر داری یاد میدادم لعنت بهشون با اون آموزشهای چرتشون

عه مثل پسر من حتی سرویس بهداشتی هم میره باباش باید بره بشوره به من میگه نیا...نه عزیز به همسرت بگو این حرفا تکراری شده ک بچه رو چیکار میکنی دوست نداره بگو صبح تا شب دارم تر و خشک میکنم بچه رو ...از صبح کنار مادرا هستن خسته میشن باباهارو کم میبینن طبیعیه برن سمت اونا

دختر من با خاله و عمه ی کوچیکش همینطوری هستش.جایی که اونا رو ببینه همه ی کارهاشو باید اونا انجام بدن

شوهر منم همینطوره بخدا اونشب از راه رسیدیم رفتم بخاری زیاد کنم اومدم تو حال بی هوا میزنه زیرگوش من که چرامن بایدلباس بچه رو دربیارم

منم مشکل دارم حالا مال من برعکس وقتی باباش میاد همش باهاش لج می‌کنه همش باهم دارن دعوا میکنن منم حرفی بزنم شوهرم میگه تو دخالت نکن تو خرابش می‌کنی تو لوس و پررو می‌کنی بچه رو

دختر منم همینجوری..باباش ک بیاد میچسبه بش...شرو میکنه بهونه گریه و اذیت کردن.فک میکنم دلش براش تنگ میشه وقتی باباشو میبینه اینجوری واکنش نشون میده..شوهرمم خیلی بغلش میکنه محبتش میکنه باهاش بازی میکنه دخترم اروم میشه