۱۸ پاسخ

حرفای بقیه تمومی نداره متاسفانه.واقعا کی برای بچه دلسوزتر از مادرشه؟؟!!!!یجوری محترمانه باید جواب داد که هم مستقیم نباشه و ناراحت نشن هم حساب کار دستشون بیاد.دختر منم دیروز تو‌ گهواره بود داشتم تابش میدادم که بخوابه.مادرشوهرم اومد یکم صداش کرد و اینا بعد گفت چرا همش سرش این سمته و اینوری نگا میکنه کلش کج میشه.گفتم خب ماهمه این سمتیم حرف میزنیم سروصدا هست تو هم که داری صداش میکنی بعد اون برگرده اونطرف دیوارو نگا کنه؟؟معلومه که برمیگرده اینطرفی.با حالت خنده گفتم.بخدا که دیگه هیچی نگفت.این درحالیه که من از اول همش حواسم بوده چه تو گهواره چه روی زمین سرش هم به چپ هم به راست و هم رو به بالا باشه....خیلیا عوض کمک کردن و حامی بودن فقط زخم زبون زدن بلدن خواهر🥲🥰

بخداع خیلی ناراحت کنندس من واقعا دلم میشکنه از حرف یسریا😔من مادرم صددرصد استرسم سر بچم از همه عالم حتی باباش بیشتره😔و با حرفاشون...
دختر منم همینجوری نارس بدنیا اومد۲۱۰۰ الان ۴ماهش شده۴۸۰۰ دکتر میگه خیلی خوبه عالیه وزنش ولی فکر کن هرکی بچم میبینه میگه چرا لاغره چرا وزنش کمه چرا رشد نمیکنه چرا فلانه
بابا لامصبااا خون دل خوردم تا این شده دیگه شما بدتر استرس ندین ک
هرکی برا خودش یه پا دکتره انگار دیوثا
الان دیگه بیخیال شدم یه ماهه هرچی میگن میگم باشه شما درست میگید اخه دکترید😐🤣

هوووف درکت میکنم بدم میاد از این بی فکری هاشون

وای من کامل میفهممت

مگه پسرت چندکیلوعه؟

فدات بشم هممون همین مشکلو داریم بخدا. شما باز خوبین من جاریم به مادرشوهر میگه اونم زنگ میزنه بمن که مواظب بچه ها نیستی

وای بخدا درد منم همینه واقعا ناراحت میشم...😭😭

من امروز هم پدرشوهرم هم مادرشوهرم ایقد گفتن شیرت کمه ک از بس ناراحتم کردن شیرم نیومد،با وجود اینکه دو هفته ک خونه مامانم بودم مهیار لب ب شیر خشک نزد با وجود ریفلاکس شدید نیم کیلو هم لضاف کرده
بعدشم بدشون میاد من میرم خونه مادرم

یه سوال
پسر من نزدیک سه ماهشه و شیرخشکیه ، شیر بیومیل ای ار که میخوره بعد از نیم ساعت اینطورا پنیری بالا میاره ، یکم زیاد بالا میاره ولی پنیریه، کسی میدونه چرا ؟ خوبه یا نه ؟

آخ آخ گفتیییییی چی بگم واقعا خدا بگذرههععععع 😐😮‍💨😮‍💨😮‍💨

مگ چاقی نشانه ی سلامتیه بچه س... اصلا گوش نده

میخواستی بگی ببخشید بچه دوماه پاهاش به چاقی پاهای خودم نیست واقعا با این حرفاشون آدمو زجر میدن

من برعکس بچم گشنس شبا شیرخشک میدم همه میگن خب شیرت جون نداره روزاهم بده بده بخوره بده بده خب من دوس ندارم یکسره شیرخشک بخوره شیرمم روز سیرش میکنه‌وگرنه ک نمیخوابید

وای من که هنوز به مرحله شما نرسیدم ولی الان توی این مرحله گیر کردم که میگن
چرا سزارین میخوای بری؟؟؟
یعنی به خدا میخوام دهنشونو ج.ر بدم. انگار از دل خوشم میخوام شکممو پاره کنم

دقیقا ، تا میبینن میگن این چرا وزن نگرفته هنوز ...شیرش بهش نمیسازه

خیلی سخته درکت می کنم

ای بابا.

هوف منکه گوشامو دوازه کردم

سوال های مرتبط

مامان کیانا مامان کیانا ۳ ماهگی
من دیدم دارن همه تجربه زایمان میزارن گفتم منم بزارم می‌دونم دیر شده ولی می‌زارم من دوتا زایمان طبیعی داشتم کلا بد زایمانم بخصوص سر دختر اون یکی دخترم ۱۵ ساعت درد کشیدم دوسال پیش عمل افتادگی رحم انجام دادم وقتی حامله شدم دکترم گفت سزارینی منم خوشحال که این یکی درد نمی‌کشم هفته ۲۶ بارداری بود که دکترم گفت از شانس تو مجوز سزارین برای عمل تو برداشته شده باید طبیعی زایمان کنی اون موقع دنیا روی سرم خراب شد هرچه التماس کردم که نمیتونم فایده نداشت از هفته ۳۰ دردام شروع شد به خاطر عملی که داشتم خیلی کمر درد بودم درحدی که وقتی راه میرفتم فقط دوست داشتم بزنم زیر گریه شبا که تا صبح راه میرفتم هفته ۳۲ آمپول ریه زدم هم چنان تا ۳۹ هفته طولانی شد که رفتم بهداشت میخواست ضربان قلب رو گوش کنه که گفت انقباض داری برو بیمارستان اومدم خونه تا غروب راه رفتم بعد رفتیم زایشگاه بیمارستان تامین اجتماعی معاینه که کرد گفت ۲ سانتی برو خونه هنوز زوده اومدم خونه سه روز دردام به همین شکل بود منظم نمیشد تا پنجشنبه شب خیلی درد داشتم تا ساعت چهار صبح فقط راه میرفتم حدیث کسا می‌خوندم دیگه ساعت چهار نماز که خواندم با شوهرم رفتم بیمارستان معاینه که کرد گفت هنوز دوسانتی ای بابا هرچه التماس کردم که بچه های دیگم به زور آمپول فشار رحمم باز شده باور نکردن گفتن برو توی راه رو تا ساعت ۸ بعد دوباره بیا ساعت ۸ که دوباره رفتم معاینه که کرد گفت ۱/۵شدی گفتم مگه میشه به جایی که رحمم بازبشه بسته میشه تا بلند شدم زیر کلی خون بود که گریه ام گرفتم گفتم من دوتا بچه آوردم اصلا خونریزی نداشتم اینا برای چی میان گفت اشکال نداره برو خونه صبح جمعه بود
مامان کیان🧸🍼🧿 مامان کیان🧸🍼🧿 ۴ ماهگی
بچه ها بیایید که با پدر شوهرم بحث کردم حسابی
من داشتم ملافه میشستم مادر شوهرم گفت بیا که کیان داره گریه میکنه رفتم براش شیر درست کنم پدرشوهر خاله زنکم گفت چرا همش شیر خشک میدی بشین شیر خودتو بده منم نشستم شیر دادم بچه بعد خوردن بالا آورد خواستم بزارم زمین گفت مثلا شیر دادی شیر بده گفتم نمیخوره چیکار کنم گفت همینو میخواستی دیگه دوباره برداشتم شیر بدم بچه نفسش رفت نخورد برگشته میگه اره همینو میخواستی دیگه جون خودتو راحت کنی خودت راحت باشی هیچی نگفتم دوباره تکرار کرد هیچی نگفتم بعد دیدم نه دارم می‌ترکم گفتم کدوم مادری دوست داره بچش گشنه بمونه کدوم مادره که نخواد شیر بده حیوان با حیوانیتش شیر میده بچشو بعد گفت نه تو راحتی خودتو می‌خواستی گفتم کسی که راحتی می‌خاست بچه نمیاورد پاشدم کیانم تو بغلم ابجوش ریختم سردش کردم شیر درست کردم مادرشوهرمم هی میگفت بیار بده من تو برو بکارت برس گفتم نمیخام بده من پستونکشو دو تاشونم میگن قهر کردی دیگه گفتم بده پستونکو گرفتم اومدم اتاق خودم