۸ پاسخ

خوب خداروشکر عزیزم .اول با یکی دو قدم شروع میشه
کم کم بیشتر میشه تا مسلط شه

منم اینجا شنیدم ی خانمه بود بچش ۱۵ ماهه هنو پانمیشد ی شیشه داده بود گفت راه افتاد
خب واسه استخون کلسیم و ویتامین دی لازمه

پسر منم همینطور ولی ۱۴ ماهگی راه افتاد

من بودم گفتم خداروشکر که راضی بودی
دخترمنم باهمین شربت راه افتاد

دخترمن خیلی میخوره زمین میشه بهش بدم؟

خداروشکر عزیزمم خیالت راحت شد

خداروشکر عزیزم انشالله قسمت منم بشه این خوشحالی

روزی چند سی‌سی میدی.. من از این دارم میشه داد به پسرم

تصویر

سوال های مرتبط

مامان گندم🌾👼🏻 مامان گندم🌾👼🏻 ۱ سالگی
سلام به همه
مامانا یه سوال داشتم گندم الان ۲ ماهه یادگرفته راه بره یعنی ۱سال و ۳ ماهش شد یادگرفت راه بره یعنی ۱۵ ماهگی
دیر راه افتاد الان ۳/۴ روزه یاد گرفته بدوعه
یعنی این بچه هنوز روند راه رفتنش کامل نشده
مثلا ممکنه بعضی اوقات بچه موقع راه رفتن زمین بخوره یا….
با اینکه هیچ مشکلی نداره
حالا خواهر شوهرم اکروز گفت مامانم ترسیده بهت بگه
میگه گندم پای راستش و بد برمیداره
مثلا یه پا رو عادی برمیداره اون یکی پا رو بیشتر بلند میکنه
اول گفت میکشونه پاشو
دوباره گفت موقعی که میخواد قدم برداره پای راستش و بیشتر بالا میاره🥲
مث خوره افتاده به جونم تروخدا من و همسرم که متوجه نمیشیم ولی مادر شوهرم مصممه که پای راستشو برمیداره اخه اگه مشکل داشت اصلا راه نمیوفتاد
بابت دیر راه افتادم بگم
گندم دستشو به همه چی میگرفت راه میرفت ولی دیرتر مستقل راه رفت
کسی تجربه اشو داشته؟!
نمیدونم چکار کنم اصلا کجا باید ببرم تروخدا اگه چیزی میدونید بهم بگید🥺
مامان پرنسا مامان پرنسا ۱۶ ماهگی
مامان کیان❤️👨‍👩‍👦 مامان کیان❤️👨‍👩‍👦 ۱ سالگی
#قطع شیردهی
کیان ی مدت بود اصلا هیچی نمیخورد فقط شیر مادر.و اینکه کلا چسبیده بود بهم.تا اینکه ی عکس تو گهواره دیدم خواستم بر اون اساس تایمشو کم کم زیاد کنم و از شیر بگیرمش و اومدم شنبه صبح تو خواب ساعت نه خورد و تا دوازده دیگه نخورد اومد سمتش دیگه رفتم یکیشو نوکشو کامل لاک قرمز زدم گفتم اوف شده اونم بیخیال شد و اون یکیشو خورد.با مشورت بزرگترا دیگه تصمیم گرفتم اون یکیشم فرداش بگیرم.فردا صبحش ساعت نه اون یکیشو خورد و رفتم لاک زدم.من و پدرش باهاش بازی کردیم و سرگرمش کردیم اومد سمتش دید اوف شده ناراحت شد و دوباره رفت سراغ بازیش.هر ده دقیقه ی ربع میومد و میدید اوف شده و منم بعد از ظهر پیاده بردم خونه عمه اش.اونجا سرگرم شد تا شب.اومدیم خونه باباش رفته بود سر کار عمه هاش اومدن تا سه شب کلافه بود و میخاست بخوابه و نمیتونست تا اینکه باباش اومد بغلش کرد تو بغل بابا خوابید.تا هفت صبح.دوباره پاشد ی چهل دقیقه ای گریه کرد و دوباره بغل باباش خوابید تا ده.پاشد بردمش خونه اقوام تا شب با بچه ها بازی کرد و گاهی وقتا میومد نگاه می‌کرد و منم میگفتم اوف شده.بعد از ظهرش بغلش کردم و رقصیدم تو بغلم خوابش برد.شبشم اومد خونه تو راه خوابیده بود نصف شب یکی دو بار پاشد و شیشه شیرش که توش آب بود و خورد و منم میگفتم اوف شدم دوباره خوابید.روز سومم دوباره صبح تا شب رفتیم خونه ی عموش و اونجا سرگرم کردیم و خداروشکر رفته رفته بهتر شد.تا ی هفته هر از گاهی میومد سمتش و منم میگفتم اوف شده و لاکشو پاک نمیکردم.شیر و آبمیوه هن دوست نداره بخوره.ولی خداروشکر غذاش خوب شده و روز دوم و سوم کمتر شد اما دوباره خوب شد..

اومدم بهتون بگم اگه میخایین بگیرین توکل کنین بر خدا و از ائمه کمک بگیرین.اولش کمی سخته اما نگران نباشید.