۶ پاسخ

یکسال ونیم از شیر گرفتمش.الانم درمرحله خواب مستقل ام یعنی بغلش نمیکنم کنارش توی اتاقش دراز میکشم تا بخوابه.
امروز داشتم بهش فکر میکردم چون بچه اولم بود و مطالعه ای راجب بچه داری نکرده بودم
دوماه اول سخت گذشت
یه چیز عجیب غریب بود برام
اما با همه ی چاش ها ی زردی و رفلاکس و شب نخوابی....
خداروشکر هزار مرتبه شکر الان ده تا بچه بهم بدن بدون نیاز به کسی بزرگش میکنم
گاهی اطرافیان اینقد دورت رو شلوغ میکنن نمیزارن ادم لذت اون روزای اول رو بفهمه همش دیدن بچه وشلوغی خونه و دردهای سزارین به عقب برگردم میرفتم جایی که فقط منووشوهرم باشیم و بچه
گاهی دخالت های اطرافیان زن زائو رو عصبی میکنه و نمیزاره لذت ببره از مادری قبول دارید؟؟؟حتی خود مادر ادم
یا خواهرشوهر وحتی مهمونایی که میان دیدن ادم
هرکی حرفی میزنه و نصیحت بچه داری میکنه ادم رو حرص میدن
یکی میاد میگه اب نبات بهش بده باید جلو ادما بشینی درصورتی که درد داری
کاش اینجوری نبود برام
اگه به عقب برگردم هرگز اجازه نمیدادم تا چندماه دورم رو شلوغ کنن لطفشون مایه دردسر بود برام

ادامه اش

تصویر

تک تک حرفات و عمیقا تجربه کردم

من که از اول خودم همه کارای بچم و کردم با اینکه میترسیدم ولی محکم وایسادم وگفتم میتونم

من فقط ده روز کمکی داشتم بعدش خودم بودم خیلی سخت بود برام اصا نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم ولی از پسش براومدم بااینک اصلا بچه نوزاد نداشتیم ک چیزی بلد باشم همش میگفتم خوشبحال اونایی ک مامان دارن وقتی خسته ان زنگ میزنن مامانشون بیاد کمک

من بچه دومم انشالله تصمیم گرفتم بغیر از هفته اول هیچ کمکی رو قبول نکنم. چون سزارینم میگما.

سوال های مرتبط