قبلا لز تولد پسرم به اینور دائما من پستای آموزشی فرزند پروری میفرستادم برا شوهر
خودم پکیج میخریدم گوش میدادم پستاشو میفرستادم برا شوهرم. خودم خیلییی اصولی پیش میرفته با صبر و حوصله با وجود هزارتا مشکلی که تو زندگیم بود
حالا مدتیه نمیدونم چرا اینهمه عصبی شدم. به خاطر قرص جلوگیری یا جراحی هایی که داشتم بی نهایت اعصابم ضعیف شده و تقریبا حتی پنجاه درصد هم عین اصول تربیتی قدیمم پیش نمیرم
خیلی زیاد پسرمو دعوا نیکنم اصلا حوصله لجبازی هاشو که قطعا اقتضای سن شه ندارم و بعدشم عذاب وجدان میگیرم
بارها شده موقع عصبانیت هزاربار نفس عمیق میکشم که دعواش نکنم. میرم تو آشپزخونه که یادم بره از چی حرص خوردم ولی بازم برمیکردم م داد و بیداد میکنم سرش
مریضی های مختلف دارم که انگار روحمم درگیر کرده
حالا یک ماهی هست دائم‌ شوهرم برام پستای آموزشی میفرسته
حالا اونه که صبر و حوصله بازی با بچه و بدقلقی هاشو داره و من نه
حالا هرچی آموزشای فرزند پروری میخونم میبینم همه اون کارای اشتباه من دارم میکنم
حالم بد میشه از خودم😭
دارم تو مهم ترین دوره تربیت پسرم گند میزنم به روحیاتش
اینهمه پکیج اینهمه تلاش که اصولی بزرگش کنم
نمیدونم چند ماه چرا دیگع کنترل اعصابم دست خودم نیست و گند زدم به همه تلاشام🥲
مخصچصا دم پریود که میشه یه آدم دیکه ام انگار. عصبی و زودجوش و بی حوصله😭
امشب برا پسرم قصه گذاشتم صوتی موقع خواب. یکی جذاشتم گفت یکی دیگه دوتا گذاشتم باز شروع کرد که اولی رو برام تعریف کن
ادامه.....

۷ پاسخ

یه روز بدون بچه سپری کن بزارش یه جایی برو‌برای خودت وقت بگذرون .‌یا حتی با همسرت برید خلوت دوتایی دلشته باشید . مغزت نیاز ب ارامش داره . ریکاوری میشی

مامان اهورا خسته شدی این حق طبیعی توهست ....اگه شرایط مسافرت رفتن دارین یه سفر برین...اگه هم نه برو بیرون از خونه مثلا خونه مامانت ...یه چند روزی به خودت استراحت بده تا شارژ بشی...و یوگا انجام بده

منم خیلی کتاب خوندم مشاوره رفتم ولی در مواجهه با دخترم کم میارم منی که در کارم با بچه ها آنقدر صبور بودم الان سریع عصبانی میشم ولی خیلی خودمو کنترل میکنم
فکرکنم طبیعی هست

عزیزم قرص جلوگیری مستقیم اثر روی اعصاب میزاره و آدمو بد خلق و خو میکنه ؛ سعی کن روش جلوگیریتو تغییر بدی

عزيزم تا جاييكه ميشه قرصهارو نخور و بجاش وضو بگيريد نماز بخونين…نماز هزار درد و يك درمان هست

آخ ک چقدر منی...
در کنار همه ی این مشکلات،من یه نوزاد ۴ ماهه هم دارم که باید به اون هم برسم😭😭

تایم خوابش حساس شدم و داد زدم سرش که شب بخیر وقت خوابه. پنج دقیقه بعدش ازش معذرت خواهی کردم کلی بوسش کردم و قصه رو دوباره و سه باره براش گفتم
چم بود که همون موقع به جای داد زدن براش نگفتم😭
انقدر حرص میخورم این روزا سر مدفوع نکردنش تو دستشویی عین دیوونه ها شدم همین یک ماه پیش میگفتم عیب نداره میترسه طبیعیه. الان وقتی میبینم تو شراش پی پی میکنه انگار سیمای مغزم قاطی میکنه انقدر داد میزنم سرشو تهدیدش میکنم
دیروز انقذر سر همین موضوع خودمو زدم که همه دستام درد گرفت
آلرژیم عود کرده از حرص و جوش صورتم صبح پاشپم باد کرده بود
مجبور شدم کورتن مصرف کنم تا بد چشمم بخوابه
از خودم بدم میاد که انقدر مادر افتضاحی شدم و خسته ام از اوضاعی که دارم😞😞😞

سوال های مرتبط

مامان اهورا مامان اهورا ۳ سالگی
خونه ما خیلییی سرده خیلییی
چون هم طبفه بالاست و کلا اطراف خالیه. هم پکیج نیست و بخاری و اصلا گرم نمیشه. پنجره ها هم دوجداره نیست
حالا اتاق پسرم با اینکه کلا یه پنجره کوچیک داره ولی وحشتناک سرده مثلا تو پذیرایی میخوابیم یه نصف دیوار پنجره سرتاسری داره ولی بازم اینجوری سرد نیست
حالا بخاری دقیقا کنار در اتاق پسرمه ولی اتاق یخه
الان از وقتی خیلی سرد شده ما تو هال میخوابیم و من همه ش ناراحتم که تمام زحماتم واسه جدا کردن اتاق پسرم به فنا رفته
البته که کلا از تابستوم که اومدیم خونه جدید پسرم میگه شبا بحواب پیشم و من پایین تختش میخوابیدم به امید اینکه بالاخره عادت میکنه ولی انقدر سرد شد که مجبور شدیم مدتی تو هال بخوابیم انگار پسرم بدتر شده امشب اومدیم تو اتاقش فکر کردم امروز هوا بهتر بوده شبم اتاقش خوبه حالت علاوه بر اینکه من دارم یخ میزنم اینم بود که تا لحظه خواب میگفت نگام کن و دستمو بگیر
شبتی قبلم تو هال هی میگفت بغلم کم بخوابم😐
الان دارم یخ میزنم و حرص میخورم که حالا جای خوابمونو چیکار کنم و دوباره باید یه پروسه طولانی برا جدایی جای خواب برم
مامان کیان مامان کیان ۳ سالگی
مامانا خیلی خسته ام پسرم بشدت لجباز هست خدا نکنه من یا باباش باهاش با عصبانیت حرف بزنیم یا اینکه دستمون بهش بخوره تا یک ساعت گریه میکنه که چرا اینجوری گفتی یا چرا اینجوری چشماتو واسه من در اوردی وقتی هم به گریه بیفته هیچ جوره نمیتونیم ارومش کنیم بخاطر همین تا الان هر کاری کرده حرف بدی هم که زده بی توجهی کردم امشب دیگه رو ماشینش وایستاده بود هر چی گفتم بشین میفتی گوش نکرد یهو افتاد فقط یک ساعت گریه میکرد چرا من افتادم یک جوری رو مخم بود که اعصابم را خورد کرد زدم در کونش حالا از اون گریه خلاص شد یک ساعت دوباره گریه را شروع کرد چرا منو زدی دیگه واقعا بریدم نمیدونم چکار کنم صبح هر لحظه که من بیدار بشم این بنده خدا با من بیدار مییشه و گریه میکنه تو چرا بیدار شدی بخدا چند صبح که دیگه از ترس این واسه نماز صبح بیدار نمیشم من اگه تا دو ظهر بخوابم این هم میخوابه ولی فقط اخساس کنه که من نیستم کنارش بشدت گریه میکنه تو چرا بیدار شدی اگه دم دمهای ظعر بیدار شیم چیزی نمیگه خسته ام نمیدونم چکار کنم