چقدر دلم میخواد این روز ها زودتر بگذره نی نی به دنیا بیاد دخترکم لجبازی هاش تموم بشه این حال بدم خوب بشه خیلی استرس دارم از پسش برمیام 7ماهمه دخترم یکسال و پنج ماهشه مجبور شدم بیام خونه مامانم ازبس دخترم اذییت میکرد و می‌گفت بغلم کن خونمون اصلا نمی‌مونه همش میچسبه بهم موندم بعد به دنیا آمدن آبجی کوچولوش چیکار کنم پیش مامانمم نیستم ی شهر دیگه ام تنهایی چیکار کنم باهاشون از الان افسرده شدم 😞😞😞کی مث من بچه پشت سرهم داره باهم کنار میان چیکار میکنید این روز ها

سخته عزیزم ولی میگذرع

عزیزم هر دورانی استرس خودش رو داره
این دورانم میگذره سخته ولی ما مامانا قپی تر از این حرفاییم ، جاری من هم شرایط شما رو داشت ولی با اومدن نی نی یکم شرایط بهتر شد براش

خدا خودش کمک میکنه‌اصلا نگران نباش

خدا بهت صبر بده عزیزم..منم یک سالگی دخترم باردار شدم ولی ب محض فهمیدن سقط کردم..چون هم مشکل کیسه صفرا داشتم باید میرفتم عمل..هم مثل تو دور از خانواده م بودم..واقعااا فکرشو هم میکنم اصلا نمیتونم قبول کنم حالا حالا ها دوباره بچه دار شم..فقط بهت بگم ک حواست باشه دختر بزرگت اسیب روحی نبینه..خیلییی حواستون بهش باشه

منم درست عین تو فکرو خیال امونمو بریده منم شهرستانم مامانم اینا یه شهر دیگه کمکم ندارم دست تنها نمیدونم قراره چه خاکی بریزم سرم پسرمم همش بغل میخواد و بهونه گیر و شلوغ