ی مادر چقد میتونه قوی باشه وقتی جگر گوششو از دست داده وقتی کسی ک هفت ماه باهاش زندگی کرده و توی دلش حسش کرد و براش تکون خورد، بازی کرد ، یکی ک نیومده عاشقش شده بود اینقد دوسش داشت ک حاضر بود جونشم فداش کنه یکی ک نیومده شده بود همه ی دنیاش، نفساش، همه امیدش،،،، چقد سخته بخوای توی این شرایط قوی باشی سرپا وایسی ک هرچی ک تلاش میکنی نمیتونی فقط ب ظاهر سرپایی ولی از درون سوختی خاکسترشدی،،،، جوری ک با کوچیکترین حرف و حرکت و رفتار میشکنی ، اب میشی نابود میشی،،،، میگن حکمت خداست این بچه عمرش ب این دنیا نبود ولی چرا حکمت خدا دوباره هم اومد سراغ من اصلا این حکمت خدا چیه ک منو درگیر کرده منو تسلیم خودش کرده،،،، مثل باتلاقی شده برام ک هرچی دست و پا میزنم هرچی سعی میکنم ازش بیرون بیام بیشتر منو غرق خودش میکنه،،،، میگن بازم شکرخدا کن خدایا منکه همیشه و درهمه حال شکر و سپاست میکردم ولی چرا بازم سراغم اومدی تو ک میدونستی واسه قبلی چقد عذاب کشیدم چقد درد کشیدم چقد گریه کردم تو ک میدونستی من چقد صبروتحملم کمه چرا این یکی رو هم ازم گرفتی،،،، خدایا ی گلکی کنم کفر نیست هااااا حرفیه ک رو دلم مونده و سنگینی میکنه،،،،،خدایا چرا میدی و چرا میگیری؟؟ میدونی داشتن بچه چیه و چجوریاست ؟؟میدونی چقد شیرین و دلچسب و لذت بخشه، میدونی ازدست دادن بچه چیه و چجوریاست ؟؟ ن نمیدونی مگه ن چون نداشتی چون نداری اگ داشتی میفهمیدی این حال منو این دادن و گرفتنتو اصلا اگ داشتی دیگ هیچوقت نمیگرفتی پاره تن مادری رو،،،،دیگ داغدار نمیکردی مادرپدری رو دیگ اشک رو تو چشای هیچ مادری نمیووردی، جیگرشو نمیسوختی،

۲۲ پاسخ

عزیزم تا وقتی دلتو از گذشته صاف نکنی اینجوره. ببخشید اینو میگم ولی چند روز پیش بچت زنده بود داشتی برا قبلی گریه میکردی. ناشکریه بنظرم بهتزه بیخیال گذشته بشی و ایندتو بچسبی گلم♥

عزیزم امیدت ب خدا باشه
مطمئن باش میده باز و این دفعه نمیگیره ❤

وای عزیزم چقد ناراحت شدم چقد ک برات چشام اشکی شده، خدا دامن تو و خواهرمو سبز کنه و بچه سالم بذاره بغلتون

مامان یزدان بچت سقط شد؟؟؟

ینی الان بچتون سقط شده

خیلی حق داری،😔💔خیلی ناراحت شدم برات،درکت میکنم،
خدا بهت صبربده

هروقت دلت گرفت دخترتو محکم بغل بگیر و برا داشتنش خدا رو شکر کن خیلی ها بچه ندارن الهی شکر تو یه دختر داری زندگیت بی ثمر نیست الهی خدا برات حفطش کنه و بازم بهت بچه بده تا دلت سرد بشه

حالا اون مادری که بچشو بزرگ کرده پسرشو فرستاده خدمت سربازی که برگرده زن بگیره براش دامادش کنه تو خدمت خودکشی کرده اون مادر چی بگه خدا هم میده هم میگیره این دیگه تقدیر الهیه خیلی سخته درکت میکنم منم دوتا سقط داشتم اربار مردم و زنده شدم تا یکماه پامو از خونه بیرون نزاشتم پیرشدم تو این چندماه ولی باز تسلیم نشدم و جنگیدم باید با تقدیر بجنگی نمیشه کاریش کرد تو همین گهواره خیلیا مثل شما هستن تو اطرافیانت نگاه کنی هم میبینی جون از دست دادن صلاح کار خدا این بوده

عزیزدلم الهی خدا به دل داغدارت صبر بده 😓🥀

خیلی خوب میفهمم پارسال ۲۱سالم بود ۲تا پسر دارم پارسال باردار شدم در عین ناباوری رفتم سنوگرافی گفتن پسره خیلی خیلی خوشحال بودیم انکار تمام دنیا بهمون داده بودن ۱ماه به زایمان رفتم سنوگرافی آخر انجام بدم که دکتر به همین راحتی گفت برو سقطش کن همون لحظه انقد گریه کردم جیغ زدم‌ دکتر خودش ترسید خیلی بی کس بودم اون‌روز وقتی آمدم تو خیابان احساس می‌کردم همه مردم دارن شادی میکنن وقتوینگاه پسرام میکردم که میگفتن داداش کوچولو به دنیا بیاد بشیم ۳تا داداش دنیام تموم شده بود خلاصه همه سختی بدبختی کشیدم بچهامو گذاشتم خودم رفتم تهران با هزار بدبختی بی پولی سزارین کردم دکترا گفتن باید عمل بشع بچم ولی انقد وضیعت بدی داشت هیچ کاریش نکردن ۱هفته داخل بیمارستان شوهرم خابید خودم سزارین هزار بدبختی دوری از پسرام آخرشم امیرعلیم زنده نموند الان دیگه ۱سال نیم داشت دیشب خابشو دیدم داشت دنبالم می‌گشت میگفت مامان مامان شب بود خودمو قائم کرده بودم تا منو نبینه فقط لعنت به این سرنوشت که شب روزم یکی شده

عزیز دلم🥹
انشالله مجدد دامنت سبز بشه💜
واقعا هر چی بگیم نمیتونیم تسکین باشیم برای زخمت
من یه سوال دارم شما مکمل منیزیم هم استفاده می کردی؟ چون سقط و ایست قلبی تو این هفته ها مربوط به کاهش شدید منیزیم هست چون جفت نیاز داره و هفته های آخر کاهش بیشتری داره

اخ قلبم 💔💔💔💔

خیلی سخته درکت میکنم منم دوبار سقط داشتم قابل مقایسه با تو نبود تو هفته های پایین بود اما درکت میکنم منم همه اینا گذروندم خیلی سخته اما میگذره

خیلی ناراحت شدم واقعا سخته 😥

میدونم واقع خیلی سخته مال من بچه قبلیم ۱۲ هفته سقط شد خیلی داغون بودم مال تو که خیلی بزرگ شده بود واقعا خدا بهت صبر بده

خدابهت صبر بده

هر چی قسمت باشه همون میشه ایشالا خدا دوتاشو یجا بهت میده دلتو اروم میکنه فقط ناشکر نباش قسمتت همین بوده

🥹🥹🥹🥹🥹🥹

عزیزم😭😭😭😭😭😭😭😭😭
حق داری خیییییلی سخته😭😭

بمیرم من برات

الهی بگردم عزیزم خدا صبر بده ولی فک کنم مشکل انعقاد خون داری درسته ؟

ای وای الهی بمیرم خیلی ناراحت شدم😭لعنت به تقدیر تلخ

سوال های مرتبط

مامان رایان baby مامان رایان baby هفته سی‌وچهارم بارداری
به رسم گهواره خدا بخواد مام دورقمی شدیم ❤️با تموم سختی ها با تموم استرس ها با اینکه بچه دومم بود ولی مثل همون روزای اول سر پسرم استرس کشیدم نگران بودم وهستم ولی ته دلم یه خوشحالیه ک میتونم آرزوی بچم وبراورده کنم واونم داشتن خواهر یا برادر بود درسته یه روزایی خسته شدم یه روزایی گریه کردم سرکلاژ شدم یه تایم هایی دام میخاست بخوابم واستراحت کنم ولی پسرم دلش بازی میخاست یه تایم هایی دلم میخاست با پسرم بازی کنم ولی کمر درد واسترس اینکه نکنه چیزیم بشه داشتم وبدون کمکی وخواهم داشت یه حسی ک انگار خودمو گم کردم آره من دوباره مادر شدم والویته یه مادر بچهاشن حتی اگه خودش یه چیزی رو بخواد تو تموم این روزا خداروشاکرم ک هر لحظه برام هم مادر بود هم پدر هم خواهر بود هم دلسوز هم پرستار بود هم کمکی ازش ممنونم ک من وبچهام وشوهرم وتنها نزاشت خدایا شکرت از عمق وجودم ازش میخام هر کسی ک مادر نشده ودلش بچه میخاد یه بچه سالم اول بعدش یه بارداری راحت وبدون استرس بهش بده کوچولوی مامان لطفا این چند هفته باقی مونده این سه ماه آخر هم این مامان پر استرس رو تحمل کن مرسی پسرم که قوی هستی مرسی ک منو تحمل کردی ❤️ومیکنی
مامان زهرا&نورا مامان زهرا&نورا هفته سی‌وهفتم بارداری
خیلی نگران دخترمم دخترم 3 ساله بود همه گفتن 1بچه دیگ بیار ک باهم بزرگ بشن ببین زهرا چقدر خودخواه شده چقدر مغرور شده این رفتار بده
منم گول حرف دیگران خوردم اقدام کردم بعد 3 ماه شدم
خودم ک اصن بغیر زهرا بچه دیگ نمیخواستم همین بسم بود
باردار شدم و زهرا خیلی می‌پرید قبلش رو شکمم تو بارداری هم همین بود بهش فهموندم ک نینی داریم می‌فهمید و عکس العملش پرت کردن چیزی بود سمتم ی جوری هدف می‌گرفت قشنگ میخورد سر دلم بعد خودش می‌خندید ک میگفت نینی تو زدم بغلش کردم گفتم تو بچه بزرگ منی تو دختر بزرگ منی من تو رو ب دنیا نمیدم خواهز جونت میخواد برات هدیه بیاره اذیت نکن
گریه میکرد با حرفام میگفت ابحی بیاد من و دوست نداری برام لباس نمیخری گفتم اول تو بعد ابجی پا ب پاش اشک ریختم بچم بمیرم براش کاش ب حرف دیگران نمیکردم
رفته رفته زهرا ک میشه دخترم ناخن هاشو میخوره ب شدت عصبی شده هرچی میگم نخور میگ تو ک نینی داری منو میخوای چکار اشکم میریزه نفرین ب کسایی ک گفتن بچه بیار منو گول زدن
نیارید تروخدا بچه پشت هم خودتون بیشتر اذیت میشید
دخترم جوری بود ک هفته 1 بار پیش خاله هاش می‌خوابید خونه مامانم حالا از پیشم نمیره هیجا شبا تو بغل خودم میخوابه
بچه ای ک حموم ترسش بود میرم حموم میگ منم بیام بشوری من میفهمم ترس تنها شدن رو داره میگم اره بیا دخترم بریم باهم
واسش هر‌ شب ک باباش میاد ی چی میخره کم نداشته باشه
رفته رفته زهرا داره بدتر میشه
میترسم زهرا افسرده بشه زهرا گوشه گیر بشه