۶ پاسخ

گریه کرد بده به خودش ساکتش کنه همونجور که تو مادری میکنی اون هم باید پدری کنه بعضی مردا فقط لب و دهنن

بعضی از مردا اینجورین دست خودشونم تیس نمیدونن چقد دل مادر میشکنه
بنطر من هیچکس بیشترازمادر دلسوز بچه نیست نمیدونم چرابعضیا اینو نمیفهمن

شوهر منم‌همینه همش میگه تو هیچی غذا برای این بچه درست نمیکنی بخوره داره لاغر و ضعیف میشه بهش میگم یاسین تو دوماه دوبار سرماخورد این باعث بچه لاغر شد میگه تو تو‌بهش نمی‌رسی
یا بچه گریه میوفته میگه چکارش کردی گریه افتاد ،🙁 تو یه جمعی میریم‌چه اینور چه اونور از دو‌روز قبل سفارشم می‌کنه میریم حواست باشه بچه اگر یه بچه دیگه اومد بغلش کنه نزاری بری حواست همش پیش یاسین‌باشه

بچه رو بده دستش بگو اگه بلدی خودت نگهش دار تا گریه نکنه و تلف نشه

شوهرمنم جدیدا خیلی گیر میده مادر بودنمو میبره زیز سوال گاهی خیلی ناراحت میشم و دلمو میکشنه اما کسیو ندارم که ارومم کنه غیر خودش به کسی اعتماد ندارم که بخام پیشش درد دل کنم خواهرم دلم خیلی پره🥺😔

نه عزیزم فقط حساسه رو بچه بعدم این چه مقایسه ای هست مگه بچه ای؟اون فقط میخواد تو به عنوان مادر بیشتر حواست جمع باشه
تو هم بهش اطمینان بده به عنوان مادر بچه قطعا حواست جمعه و اگه گاهی اتفاقی می افته تقصیر تو نیس بچه اس و برای هر بچه ای این اتفاقا ممکنه بیفته با صحبت کردن منطقی و آروم اول بهش اطمینان بده بعدم احساستو از اینکه سرت داد میزنه بگو
بهش بگو خیلی ناراحت میشی بگو به عنوان مادر همه کاری برا بچه میکنی اما بعضی چیزا اجتناب نا پذیره

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱۵ ماهگی
بعد من طبقه بالا مادرشوهرم اینام ، تا این بچه گریه میکنه زنگ میزنه به من که چشه ، خب بچه گریه میکنه دیگه ، میزم دسشویی گریه میکنه میرم یه کاری کنم گریه میکنه، میخواد بره سر گاز و اینا نمیزارم گریه میکنه ، گریه های وحشتناک میکنه انگار چی شده ، اینم زرتی زنگ میزنه به من که چشه بچه ، به خدا انگار شکنجه میکنمش
امروز دیگه همه چیزو گذاشتم کنار عصبانی بودم از دست بچم و این گریه های الکیش، بهش گفتم لابد میخواد یه کار بکنه من نمیزارم خطرناکه ، گریه میکنه ، میخوای من ایندفعه بزارم بره سر گاز یا دسشویی نرم اروم باشه بچه اره؟ شکنجه نمیکنمش که ، گفت نهههه گفتم شاید تب داره یا دندونش درد داره اذیتت میکنه ، میگم خب درد داشته باشه یا تب استامینوفن میدم بهش دیگه ، گفت باشه و خدافظی کرد ، اه خستم به خدا ، انگار من خودم دلم میخواد این گریه کنه ، خسته شدم به قران،‌گاهی از دستش یه دو دقیقه میرم تو اتاق فقط اروم شم و برگردم نمیفهمم چشه، فقط بهونه و غر ، دندوناشم تازه دراومده اخه
حالا اگه مادرشوهرم بنده خدا میتونست نگهش داره میگفتم یعنی میخواد یکم کمکم کنه ، ولی نمیتونه ، مشکلیم براش پیش بیاد ازش بپرسم میگه من نمیدونم ببر دکتر ، حالا تا گریه میکنه زنگ میزنه چشه😑😑