بعد من طبقه بالا مادرشوهرم اینام ، تا این بچه گریه میکنه زنگ میزنه به من که چشه ، خب بچه گریه میکنه دیگه ، میزم دسشویی گریه میکنه میرم یه کاری کنم گریه میکنه، میخواد بره سر گاز و اینا نمیزارم گریه میکنه ، گریه های وحشتناک میکنه انگار چی شده ، اینم زرتی زنگ میزنه به من که چشه بچه ، به خدا انگار شکنجه میکنمش
امروز دیگه همه چیزو گذاشتم کنار عصبانی بودم از دست بچم و این گریه های الکیش، بهش گفتم لابد میخواد یه کار بکنه من نمیزارم خطرناکه ، گریه میکنه ، میخوای من ایندفعه بزارم بره سر گاز یا دسشویی نرم اروم باشه بچه اره؟ شکنجه نمیکنمش که ، گفت نهههه گفتم شاید تب داره یا دندونش درد داره اذیتت میکنه ، میگم خب درد داشته باشه یا تب استامینوفن میدم بهش دیگه ، گفت باشه و خدافظی کرد ، اه خستم به خدا ، انگار من خودم دلم میخواد این گریه کنه ، خسته شدم به قران،‌گاهی از دستش یه دو دقیقه میرم تو اتاق فقط اروم شم و برگردم نمیفهمم چشه، فقط بهونه و غر ، دندوناشم تازه دراومده اخه
حالا اگه مادرشوهرم بنده خدا میتونست نگهش داره میگفتم یعنی میخواد یکم کمکم کنه ، ولی نمیتونه ، مشکلیم براش پیش بیاد ازش بپرسم میگه من نمیدونم ببر دکتر ، حالا تا گریه میکنه زنگ میزنه چشه😑😑

۱۳ پاسخ

ببندش ب کول ات یکم با چادر کارات کن موقع امیر اذیت میکنه این کار میکنم

چقدر تو منیییی. وای میگن نذار توروخدا گزیه کنه،میگم خب واینمیستن ک شیر درست کنم میان میچسبن بهم گریه گریخ

جواب نده مگ مجبوری اومد هم در رو باز نکن داد بزن بگو رو پامه نمیتونم پاشم

منم این مشکلو دارم بدبختی اینه کل خانواده شوهرم اینطورن توی این خونه من افسردگی گرفتم رسما منو شکنجه میکنن نصف شب بچع خوابه پدرشوهرم مهم نیست براش من لخت باشم نباشم سرشو میندازه میاد توخونه شوهر احمقمم میگه بابا امد تو بیا اینو بنداز روت 😒چندین بار منو باوضع نامناسب دیده حالم ازشون بهم میخوره لعنت بهشون رعایت نمیکنن هیچیو. فقط میخاد لج منو دربیارن قبلا ساعتای۳شب زنگ میزدن بچه گریه میکنه زنت خوابیده بلد نیست مادر نیست 😒توکه فقط زاییدی بچه داری هم نکردی. میایی اینارو میگی به من بدبخت پیرزن پرحاشیه
من ازدست این قوم ظالم برای اینکه همش زنگ نزنن یا سرشونو مثل خوک نندازن نیان داخل خونه بچه رو پشتم میبندم تا گریه نکنه

عزیزم الان توی یه سنی هستن که همه‌ی اینا طبیعیه باور کن پسر منم همینه یعنی کافیه برم دستشویی یه جوری گریه میکنه کل ساختمون میفهمن
نمیدونم چرا بعضیا دایه دلسوز تر از مادر میشن آخه کدوم مادری از گریه بچه خوشش میاد ولی خوب جواب دادی هر دفعه زنگ میزنه همینجوری بگو خودش دیگه میفهمه نباید توی کارت دخالت کنه

تحمل کن پسر منم تازه تازه داره یکم بهتر میشه این بهونه گیری هاش
اقتضای سن بچه هاست

شاید الان حرفتو گوش نده ولی کم کم یاد میگیره مادر بودن یعنی صبور بودن

کل خونه شده اسباب بازیهاش من جمع میکنم اون بهم میریزه کار هر روزمه تا دو سالگی اگه مدارا کنی بعدش یاد میگیره یعنی کم کم یادش بده بازی کرد بزاره سرجاش

پسرامون هم سن هستن پسر منم همینه اگه لج داره استا پاراکید بده حتما دندون شه بعدش تا یه مدتی همینه خونه رو امن کن پسرم گیر داده به کابینت منم کابینتهای پایینی رو خالی کردم وسایل خودش رو گذاشتم مثل ظرف ها و سفره هاشو مای بینی شیرخشک روزی ۲۰ دفعه شایدم بیشتر بهم میریزه میاره بیرون وقتی رفت دوباره مرتب میکنم کاری به کارش داشته بتشم بدتر عصبی میشه جیغ میکشه اینطوری سرگرم منم به کارام میرسم

من مامان خودم طبقه پایینه همینطوریه

همه مادر شوهرا همینن انگار تاحالا بچه بزرگ نکردن😑

سلام عزیزم اوایل منم مادرشوهرم همینجوری بود بعدش دیگه کم کم عادت کرد چون من اصلا خونشون نمیرفتم وبه حرفاشم گوش نمیدادم ولی خب خونه منم طبقه پایین هستش ولی جاریم زیر طبقه اوناست .در کل رو ندادم که دخالت کنن هرکاری الانم بخوان بکنن اول ازم اجازه میگیرن .منم مثل شما حساسم ودخترم به قول شما میچسبه بهم وهمش نق وغر منم موندم دلیلش چیه ولی با بدبختی سرگرمش میکنم واشپزی میکنم یا بدو بدو میرم دستشویی ‌.در کل درکت میکنم اما هیچی از روان خود ادم واجبتر نیست به خودت سخت نگیر

پسر منم تازگیا اینطوری شده
بعد همه مادر شوهرااینطورین خودتو درگیر اون نکن

سوال های مرتبط