۱۳ پاسخ

اخی عزیزم واقعا مادر بودن چقدر سخته

عزیزمم ایشلا میگذره صبور باش بهت افتخار میکنم ک چنین مادری هستی

دختر من که 5 ساله بود براش سخت بود و بدون من گریه میکرد در حالیکه خودش بچه ی مستقلی بود و کنار من هم نمی خوابید چه برسه زیر دو سال 😢 خودم هم قبل زایمان همش به شبی که قراره بدون من سپری کنه فکر میکردم. باباش برامون اتاق وی آی پی گرفت که دخترم شب پیشمون بخوابه اما خودش نیومد میگفت دستت سرم می بینم گریه م میگیره

منم نگران بودم ۲و۷ماه بود شبش خاببوددو دردم گرفت بوسیدمش رفتم سپردم بمادرم رفتم و بیست شبانه روز آن آی سیو بچم بستری شددوموندم پیشش چنباری پسرما آوردن دیدمش

عزیزم میفهمم من مامانم همراهم بود به شوهرم گفتم مرخصی بگیر پیش شوهرم خیالم راحت بود باشوهرم خانه مادرشوهرم رفتن ولی گفتم یک ثانیه هم تنهاش نمیزاری خدایی خیلی مراقبش بود سزارین بودم ولی به دکترم گفتم امکانش هست فردا مرخصم کن زیاد نباشم قبول کرد

من دخترم یه سالش بود خیلی حالم بود تمام بارداریم بهش فک می‌کردم سپرده بودم به مامانم اومده بود خونه خودم فردا که اومد دیدنم دخترم رنگش زرد شده بود منو روتخت دید میگف بریم نمیخواس بمونه خیلی سخت بود هنوز فیلمش هست اما گذشت سخت نگیر اینارو گفتم بگم که کل بارداریم به این فک کردم ولی یه شب بود

اگه پیش باباش باشه جاش امن باشه یا پیش مامان یا خواهرم خیالم راحته

من دخترم ۱۰ سالش بود رفتم دومی بیارم انقدر دلم گرفته بود که حد نداشت خیلی سخت گذشت
من و دخترم خیلی بهم وابسته ایم

همون ی شب هم دیر میگذره من دخترم همش جلو چشمم بود کارم شده بود گریه حتی وقتی پسرمم بدنیا اومد بازم گریه میکردم بی قرار بودم ولی میگذره بهش فکر نکن گلم

عزیزم.... نگران نباش بسپرش بخدا... اینقدر سرگرمش کنن بقیه🙂

روزتون مبارک عزیزم ❤️

واقعا این مادر بودن چیه آخه ک کوله بار زیادی رو دوششه😢🥹

ببین میتونی از دکترت بخوای همون روز مرخصت کنه کار نشد نداره مخصوصا اگه طبیعی باشی
منم بهش فکر میکنم ناراحت میشم

باردار نیستم ولی تصورش هم واسم خیلی دردناکه 🥺

سوال های مرتبط