۶ پاسخ

خب هر بچه ای یجوره غیر طبیعی نیست
پسر من اول ک وارد جمع غریبه میشه ساکته میشینه کمی ک میگذره موتورش روشن میشه😃

نه طبیعیه
بیشتر بچه ها غریبه میبینن موذب میشن فاصله میگیرن خیلی کم هستن بچه هایی که با غریبه ها راحتن

پسرمن حتی به مادرشوهرم وایناهم گریه میکنه مثلا به بابای خودمم گریه میکنه نمیدونم کی درس میشه این ااخلاقش میخوایم بریم جایی همین که سواراسانسورش میشه میزنه زیرگریه

اول که طبیعه چون بچه ها واسه خودشون یه حریمی رو ایجاد می‌کنند
ولی اگه بخودتون خیلی وابستگی داشته باشه که ازتون جدا نشه خوب نیست اگه کنار خودتون میخوابونیدش کم کم فاصله بدید که واسه مهد وپیش دبستانی وابستگی زیاد بخودتون نداشته باشه

عزیزم هر بچه ای یه اخلاقی داره سعی که به حرف مردم گوش ندی و اهمیت ندی اونطوری گفتنی بگو زود با هرکسی اخت نمیشه سعی کن خیلی وارد جمع بکنی مراسم اینا ببری نمیدونم خانه بازی و....
والا پسرم منم خیلی مهمونی می‌ره و به خاطر اینکه شاغلم مهد کودک هم می‌ره هرروز ولی با این وجود گاها میبینی اخلاقش عوض میشه مهمونی رفتنی میچسبه بهم گاها میبینی خیلی شلوغی می‌کنه اخلاق بچه زود زود عوض میشه

بچه کنار هر کس که احساس امنیت کنه اخلاقش متفاوت طبیعی

سوال های مرتبط

مامان مانا مامان مانا ۱ سالگی
شما با دخالت های از روی محبت دیگران چه کار میکنید؟ ما اومدیم شیراز خونه ی خواهر شوهرم. صبح که پاشدیم بهشون گفتم بچه ساعت ۳ تا ۵ می خوابه. اگه میخواهیم بریم بیرون ساعتشو تنظیم کنیم که به خواب بچه نخوره. دیگه نهار درست کردن و خوردیم و یه چرتیم آقایون زدن پاشدن راس سه گفتن بریم پاساژ. من گفتم شما برید من و بچه خونه میمونیم که بچه هم بخوابه شمام راحت برید بگردید. هی اصرار اصرار که بیاید بچه رو بغل میگیریم و نیاین کوفتمون میشه. گفتم اینجوری هم بچه اذیت میشه هم ما هی میخواهیم بغلش کنیم. تهران هم پاساژ زیاد داره من به دلم نیست شما برید بچه هم تخت میخوابه اصلا چیزی نمیفهمه. باز اصرار کردن گفتم اگه به خاطر من میگید من اینجوری راحت ترم. خواهر شوهرم گفت نه شما به خاطر من بیاید. آخر گفتم چرا من باید کاری بکنم که نمی خوام!؟ لطفا انقدر اصرار نکنید. آخرم با حالت ناراحتی رفتن بیرون منو پسرم موندیم خونه. بچه هم فوری خوابید
حالا امیدوارم ناراحتیشون کش پیدا نکنه. با سیاست حرف زدنم اصلا بلد نیستم
مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
شب همگی بخیر خانوما
دیگه بزرگ شده خوابیدنی هاپوشو هم بغل می‌کنه می‌خوابه عاشق هاپو هستش از صبح تا شب میگه هاپو 😅😅 بیرون میریم دنبال هاپو میگرده هی میگه هاپو😐😐
امروز که رفتیم پارک با چالش جدیدی روبرو شدیم اونم اینکه دست بچه ها توپ میبینن میخوادش با اینکه توپ خودشم میبرم بازی کنه ولی بازم توپ بچه هارو میبینه اونارو میخواد و امروز توپ یکیو گرفته بود و میخواست فرار کنه با اون توپ😬😐😐 کلی حرف زدم که مامانی توپ ما نیستش برای نی نی هست هی میگه نه نه من من 😑 هرچقدر گفتم نداد به نی نی آخر سر اشاره کردم که بیا توپ رو بگیر و کلی گریه کرده با گریه پارک رو ترک کردیم 😶😶 حتی تو تاپ سواری هم نمیومد پایین که بقیه ی بچه ها سوار بشن
خلاصه که پارک رفتن خیلی سخت شد و هرروز هم میخواد بره پارک 😢😢
و خود منم ی فوبیا دارم میترسم تنهایی ببرمش بیرون یا پارک هر لحظه احساس میکنم شاید ی لحظه گمش کنم یا بدزدنش با اینکه کلا پشت سرشم یا دستشو میگیرم ولی این ترس اصلا ولم نمیکنه .....🥲🥲🥲 یعنی تا میرسیم خونه نفس راحت میکشم که خداروشکر بسلامتی برگشتیم خونه
آیا شماهم این حس رو دارین یا من خیلی حساس و ترسوام؟؟!!!!
نی نی های شما هم خوابیدن؟؟؟؟