۴ پاسخ

عزیزم همه بچها تو این سن شیطنت زیاد دارن.
شما بیشتر ب بچه اول توجه کن.اگ ب داداش کوچک‌تر توجه کنی اون حسودی میکنه داداشش رو اذیت می‌کنه.
البته همه مشاور ها میگن بچه اول ب توجه بیشتری احتیاج داره،چون میفهمه بچه دوم هنوز تو سنی نیس ک بفهمه.

همه ی مردا مریضن

منم تو همچین شرایطی ام واقعا موندم چکار کنم. کاملا درکت میکنم. من که کامل شکسته شدم. آخ که این حرفای شوهر تو این شرایط دردش بیشتره. انگار رباتیم کلا اومدیم که اینا رو سرویس کنیم😐

آره واقعا
این حرف شوهرت ک بد بوده دیگه
شوهر من گفت شب یلدا همه رو دعوت کنیم منم داغ کردم دعوا شد بهش گفتم بقیه ک درک نمیکنن ولی تو که اینجا هستی میبینی من دوتا بچه و یه مادر مریض دارم از پا میفتم دعوت چی کشک چی

سوال های مرتبط

مامان سامیار مامان سامیار ۱۰ ماهگی
سلام مامانا
میشه یکم درد و دل کنم ؟
من از وقتی فهمیدم باردارم واسه سامیار در حد توانم بهترین هارو فراهم کردم جوری که خودمو فراموش کردم آدم ایده آل گری هستم متاسفانه اما بخاطر این اخلاقم همه چیز خیلی بد پیش میره مثلا سامیار رو میبرم پیش مثلا بهترین دکتر اما افتضاح ترین در میاد و....
مثلا فکر میکردم چون خودم و همسرم بچگیامون خیلی آروم بودیم پسرم هم آرومه اما خدا شاهده از روزی که به دنیا اومد تا به امروز همش گریه
همش باید بغلش کنم و راه برم خیلی بدنم درد می‌کنه اما همش میگم فدای یه خنده پسرم ، من تصمیم گرفتم مادر بشم پس باید تحمل کنم
تا یک ماه پیش با گریه های پسرم منم گریه میکردم اما از بعد از جریان ختنه که خدا مجدد پسرمو بهم داد خیلی صبور تر شدم
اما امروز. دلم خیلی گرفت
خونه عموم اینا دعوت بودیم فرق پسر من با پسر دختر عموم یک ماه بود (اون یک ماه کوچیک تر بود)هزار ماشاالله بهش ااین بچه به قدری آروم بود که من تعجب کردم خودش می‌خوابید ،خودش بیدار می‌شد ،خودش بازی میکرد اصلا دختر عموم سمتش نمی‌رفت فقط شیرش میداد مینداختش تو گهواره. دیگه تمام سامیار منم به شدت امروز بد آروم بود فقط بغلم بود و راه میرفتم
بعد دختر عموم به مامانش نگاه میکرد خودش یه احساس غرور میکرد و نسبت به من احساس ترحم میکردن که آخی خدا صبرت بده چقدر گریه می‌کنه
خیلی دلم شکست لطفا مامانایی که بچه هاتون آرومن یکم بیشتر مراقب ماها باشید ما به قدری کافی شکننده هستیم.