۵ پاسخ

اقتضای سنشه به مرور خوب میشه

شاید از دستت عصبانیه میزنه دلش خنک بشه

عزیزم تنها راحش اینه اون لحظه فقط بغلش کنی......

ریشه مشکلش رو پیدا کن و اونو حل کن. خیلی شفاف و قاطع بهش بگو که اجازه نمیدی تو رو بزنه و دستشو بگیر و از خودت محافظت کن ولی آرام و بدون خشونت ، حواست باشه در حالت آشفتگی و از خود بیخودی ناشی از درد و گرسنگی و خستگی نباشه چون اونجا دیگه رفتاراش تحت کنترل خودش نیست و تو باید راهی برای تامین اونا هر جور شده پیدا کنی

پسرمنم همینطوریه

سوال های مرتبط

مامان نی نی گل مامان نی نی گل ۲ سالگی
مامانا بگید از دست شوهرم چیکار کنم؟ بچه ام گریه های شدیدی میکنه همراه با جیغ و گریه سر کوبیدن ن بهش میگی بیا بغل میاد ن حواسش پرت میشه ن محلش ندی ساکت میشه یهو نیم ساعت داد میزنه و گریه میکنه شوهرمم جدیدا اینجوری گریه میکنه یه سیلی بهش میزنه. من میگم تنبیه بدنی نکن یا رو باسنش اروم بزن یا پاش چرا محکم میکوبی تو صورتش؟ منم ی روزایی بیرونم مجبورم پسرم پیش باباشه اون روز دیدم زنگ زده داد بیداد بیا بگیرش زدمش تا اروم شد. پسرمم بی دلیل گریه میکنه مثلا یهو پا میشه وسط بازی میگه نه نه گریه های شدید که اصلا اروم نمیشه. ک هر کی میبینش یا میگه ببرش روانشناس یا خانواده شوهرم میگن ببرش دعا نویس. ن لباس میذاره عوض کنی ن حمام ده روز ده روز میاد ن غذا میخوره ن میذاره پوشکش کنی. شبا ۶ و ۷ ساعت رو پامه بذارمش زمین همون گریه ها و دادهای شدید شو داره. ی وقتایی خونه هیچکس نمیاد جایی دعوتیم خودشو میزنه قش میکنه جیغ داد و گریه جلو مردم ک از در تو نرو. روانشناسم میگه مدارا کن باهاش جایی نرو. به گریه هاش محل نده ب حرفشم گوش کن. ب گریه هاش محل ندم اخه اصلا ساکت نمیشه. نمیدونم با شوهر احمق عصبیم چیکار کنم با بچه ی زبون نفهمم چیکار کنم
مامان حبه قند مامان حبه قند ۲ سالگی
سلام مامانا امیدوارم حالتون خیلی خیلی خوب باشه ولی حال من اصلا خوب نیس، پسرم دو سال و نیمشه خیلی لجبازه و یه دنده س
بگم اقتضای سنشه نه از همون وقت کوچیکیش اینجوری بود
وسیله پرت میکرد گاز میگرف هنوزم این کارا رو میکنه.لج میکنه جوری ک دلم میخاد بزنمش، این حس مادرانه که میگن رو انگار ندارم
هرروز صبح که بیدار میشه میگم وای بازم شروع شد وقتایی که میخابه تازه میفهمم چیکار باید بکنم. حتی وقتی باباش میبره بیرون دلم تنگ نمیشه براش میگم آخیشش یه نفسی تازه کنم حداقل
وقتی سرش داد میزنم عذاب وجدان میگیرم ولی اون لحظه حس میکنم از بچم بدم میاد.
نمیدونم چم شده ولی همش میگم کی میخاد چن سال با این زندگی کنه چقد قراره هر روز اعصابم خورد بشه
حالا الان اینجوریه بزرگتر بشه بدتر میشه
بچه داری برا من هیچ لذتی نداره. تو بازی ها اصلا همکاری نمیکنه
الان کامل حرف میزنه هم ترکی هم فارسی ولی خیلی کم اسم حیوونارو رنگارو یا مثلا میوه و هرچیز دیگه بلده هرچی میگم انگار نه انگار
چون من میگم لج میکنه دوس داره همش بپره بدوئه منم مانعش نمیشم میگم انرژیش تخلیه بشه ولی خب خسته میشم
مثه الان ک هلم داد خوردم به میز و سرش خیلی بد داد زدم اونم قهر کرد رف اتاق و منم گریم گرفته
همش میگم کاااااااش مادر نمیشدم