۲۴ پاسخ

دستمال سفید😑بهت برنخورد؟؟؟؟؟هست هنوز همچین رسمی 😑😑واقعا که

اه رید م به این رسم
چ رسم مزخرفی
میخواسم مال خودمو توضیح بدم باز دیدم از این سرما هست حالم بهم خورد

واسه مام خيلي سخت بود بي نهايت دردداشت چهار بار تلاش كرديم تا اخر شد از بس خونريزيم زياد بود غش كردم … درد وحشتناكي هم داشتم تا دو شب سرم ميزدم نميتونستم راه برم خيلي بد بود خيلي …
من نياز به دستمال نبود همون روتختي سفيد پر خون شده بود ديگه مامانش اينا ديدن

سلام عزیزم ما اصلا رسم دستمال و اینا نداریم

منم هیچی بکارت تو دوران عقد رفت زد حامله شدم بچم دوماهه بود عروسی کردیم کلا تا عروسی رابطه نداشتیم خیلی میترسیدم شب عروسی هم با هزار مکافات صب ساعت شش انجام شد ک ب خون ریزی افتادم رفتیم دکتر گفت رابطه خشن بوده نمیدونم جفت خونریزی کرده یا پایین اومده دقیق یادم نیس

من ک تو نامزدیمون به باد دادمش اصلا هم درد نداشت خیلی خوب بود😅😅😅

من بگم مسخرم نمیکنید😂تونامزدی رفت بعد یه ماه خونریزی شدید رفتیم دکتر گفت کج زدین اصلا جای دیگه پاره شده پرده سالمه و من۵-۶تا بخیه خوردم🤣❤️‍🩹

برای ما که یک ماه بعد از عقدمون بود این رسم و رسومات و هم نداریم ما

من خیلی میترسیدم تا اومد نزدیکم بشه زدم زیر گریه شوهرمم گریش گرفت گفت اصلا نمیخام بعد نیم ساعت گفتم بیا فردا دستمال میخان ابرومون میره هرکاری کرد نمیرفت داخل منم گریه میکردم فقط شوهزمم گفت ولش کن اصلا رفت توحیاط سرحیوون بریده بودن خونشو اورد کشید رو دستمال ،بعد ی هفته موفق شد کلی خون اومد

بخدا دیشب من میگفتم این سوال رو بپرسم🤣🤣😅😅😅
ماهم چون خونه پدر مادر هامون شهرستان هست عروسی اونجا بود از تالار رفتیم خونه مادر شوهرم اونجا منو پاگشا کردن یکم رقصیدن فلان
بعد من لباس عروسمو درآوردم مانتو شلوار سفید خریده بودم پوشیدم اومدیم تبریز
خدایا بهترین روز و شب عمرم بود
من عین فرشته بودم حس میکردم چقد معصوم و پاکم شوهرم عین فرشته هرچی میگفتم میگف باشه
اومدیم من موهامو باز کردیم شوهرم گف گشنمه رف غذا گرم کنه برا خودش نگو منو خواب گرفته
بعد سه ساعت اینا بیدار شدم دیدم شوهرم بالا سرم نشسته
ماهم شروع کردیم ولی من خیلی استرس داشتم شوهرم گف استرس داری بمونه وقت دیگ
ب من مامانم ب خاعرشوعرم دسمال داده بود گفته بود بده ب فاطمه بعد حجله بده ب مامانت
ب شوهرم گفتم من نمیخام بدم گف بیخود کردن مگ ب کسی مربوطه
فرداش ولی خیلی راحت انجام دادیم ۱۰ روز خون بری داشتم بعدشم پریود شدم بیس روز اینا خونین بودم

وای مگه هنوز این دستمال خونی هستتتتتتت🫠🫠🫠🫠🫠🫠

من از قبل ب همه گفته بودم دستمالییی خداروشکر کسی هم نگفت نشون بود شوهرم ب مادرش اینا گفته ک پارچه ای نیست در کااار

ما برگه سلامت بردیم ولی انقد شب حجله درد داشتم شوهرم اسپری دندون اورد زد بی حس شد بعد کارشو انجام داد تو عقد خون هم نیومد😂😂

مال من ارتجاعی بود خون نیومد اینقدر ترسیده بودم شوهرم یکم شک کرد ولی منم مثل تو خیلی تلاش کردم سریع رفتم حموم به شوهرم گفتم تو حموم خون اومد

وای برا من نگم که چقد سخت گذشت
از ما اون شب نشد که هیچ
حدودا یک ماه همینجوری بود اصلا نمیزاشتم ترسیده بودم کارم کشید به دکتر

بدبخت شوهرم چون این رسم مزخرفو ماهم داشتیم
جالب اینجا بود شوهرم میگفت دستمال چیه بابا نمیخواد ولی فامیل هامون خیلی پرحرف بودن
همون شب اول چون نشد به کسی نگفتم جز خواهرم بماند که چقد سرم غر زد 😅😅😅😅😅

شوهرم بنده خدا بازو شو با چاقو زد🤦🤦🤦
دستمال رو خونی کرد داد بهشون گفت دست از سر زنم بردارید

وای خیلی بد بود

از بچگی انقد بهمون گفتن مواظب بکارتون باشید و فلان بس میترسیدم


شب عروسی هم انگار وحشت زده شده بودم


کارم کشید به دکتر و روانشناس تا بعد یک ماه بلاخره گذاشتم

من که تو نامزدی به باددادم همه رو 😂

من شب عروسی ساعت ۳ شروع شد ساعت ۳بیست دقیقه تموم دردم اونقدر نداشت خوب بود

عالی.

ما تا چهار ماه طول کشید نمیزاستمش واژینیسموس داشتم

مگه همچین رسم و رسوماتی هنوز پابرجاست؟!! دستمال؟!😇😇

من دانشجو بودم داشتم از سمنان میومدم تهران شوهرم گفت نرو خونتون بیا خونه ی ما نامزد بودیم خونه اونا نزدیک تر بود رفتم اونجا من چ میدونستم چ فکری داره ک😂💔دیدم برای خودمون تو اتاق تشک انداخته گل گذاشته پاستیل خریده فضا رو رمانتیک کرده ازمن انکار از اون اصرار دیگه شد ک نباید میشد خر شدم

وای خیلی شب سختی بود منم هرموقع یادم میاد تمام تنم میلرزه 🤣🤣🤣😂

نگم بهتره ولش شما بگید من میخندم😂

افتضاح بود شوهرم میگه از تخت بالا میرفتی 🤣ولی بعدش خیلی لذت‌بخش بود هی یادش بخیر😪

سوال های مرتبط

مامان آقا ایلیا مامان آقا ایلیا ۱ سالگی
یکم درد و دل 😭
مامانایی ک روی بچه هاشون حساس نیستن میشه بگید مثلا چکار میکنید خیلی برام سواله ک حساس نباش ینی چی ؟ 🤨
حرصم میگیره ی عده مدام میگن حساس نباش رو بچه ☹
من حساس نیستم اصلا فقط ب بچم سللمتیش و تربیتش اهمیت میدم همین نمیدونم چجوری واقعا ول کنم بچه یک ساله رو 😣
ک واقعا هیچی از این دنیا نمیدونه فقط مادرشو میفهمه ک باید کنارش باشه 😞
ب من میگن خیلی ب ایلیا میچسبی اونایی ک بچشون هم سن بچه منه بیاین بگید ک بچه هاتون چجورین خیلی بهتون میچسبن یا نه شما ی جور بار اوردین ک خودش از پس خودش برمیاد 🙄
واقعا نمیفهمم ک چجوری میشه بچه از پس خودش بربیاد ولش کرد
ینی انقدر من حرص خوردم امروز چشمم میپره از حرصصصص
بچه تونو میدید ک خانوادتون بدون اجازه هر جا ببرن ؟
یا کنار بچتون نباشید خودش با بچه ها بازی کنه بچه یکساله رو میگم
من واقعا ی مادرم از صبح تا شب همش کار پشت کار شب هم ک میخوام بخوابم بچه هر یک ساعت بیدار میشه ینی جونی برام نمیمونه
بعد چجوری واقعا از دلشون میاد ک ب ی مادر حرف بگن بخدا از صبح زود ک همسزم میره ینی ۴ صبح تا ۸ شب تنهام😔
خیلی خسته تر از این حرفام ک بخوام حرف هم بشنوم😥