۴ پاسخ

عزیزم ی نور ضعیف بنداز تو چشمش ببین اذیتش نمیکنه،خواهرزاده من تو مدرسه گوشه جلد کتاب همکلاسیش خورده بود ب چشمش نگاه میکردی قشنگ سوراخ شده بود انگار ،یه هفته خون بود بعدشم کبودی داشت تخم چشمش دکتر برد گفت چیزی نیست اسیب ندیده فقط فک کنم ی قطره داده بود ک اونم نمیذاشت بریزن براش خوب شد خودش ولی باز اگ دیدی درد داره ببرش محض احتیاط دکتر

ببرش دکتر گلم محض احتیاط

خواهر بچه رو ببر دکتر چشم جایی حساس هست

خودمم زانوم ی چیزایی حس میکنم توشه حتی با لمس دست دردم میگیره🤕🤕

سوال های مرتبط

مامان لیانا و مسیحا مامان لیانا و مسیحا ۴ سالگی
امروز دوتا بچه هامو بردم پارک بماند ک چقدر تا اونجا پسرم دویید و من دنبالش بعدش تو پارک از تاب نیومد پایین چقدر اونجا باهاش حرف زدمو حواسشو پرت کردم همدلی کردم تا آروم شد و رضایت داد بعدش دخترم گفت بلال میخوام پول دادم گفتم من اینجام نگات میکنم برد بگیر تو پارک ی پسری داشت میفروخت رفت گرفت پسره دید بچست یدونه کوچولو وکاملا سوخته بهش داد با دخترم رفتیم گفتم این چیه دادی ب این بچه چون بچست باید اینو بدی؟خلاصه معذرت خواست و ی بلال دیگه داد دخترم ب دخترم گفتم وقتی پول ب چیزی میدی نگاش کن ک چیز خوبی بهت بده بعدش رفت آب معدنی بخره بطریش کج بود یکم کنار درش بردب فروشنده گفت یدونه خوبشو بده😅😅
توراه پیتزافروشی دید گیرداد ک من پیتزا میخوام گفتم باشه گفت همینجا بشینم بخورم حالا توش پر مرد رفتیم پیتزاشو خورد همونجا مردا کم کم رفتن پسرم کل اونجارو دویید و دست ب همه چی زد شالم رو زمین کشیده میشد قیافم دیدنی بود😅😅اینجا بود ک قدر شوهرمو دونستم بعدشم تا خود خونه دخترم گفت خیلی خسته شدم پسرمم گریه چون وقت خواب شبش بود خلاصه خیلی روز سخت و پر چالشی بود اما آخرش دخترم بهم گفت تو مامان خوب منی تو مهربونی و اینطوری خستگیم در رفت 💙😍
مامان آرشا و تودلی مامان آرشا و تودلی ۴ سالگی
خانما بچه ها شماهم مهربونن؟
پسرمن فوق العاده مهربون و خوش قلبه همه به اسم مهربون میشناسنش
عاشق حیوونا و بچه هاس نمیدونم چطوربگم دیدین بعضی از بچه ها مثل بزرگا رفتار میکنن ارشا اینجوری نیس
خیلی اجتماعی و دلسوزه چندروز پیش مغازه همسرم بودیم ی بچه اومد و ارشا خواست باهاش بازی کنه اون بچه اجازه نداد چندبار دستش رو گرفت و بچه دستش رو پس زد یا دیشب تو پارک دست ی دختربچه رو گرفته بود ک باهم بازی کنن ولی دختره فرار کرد رفت پشت پدرش
هرجا بچه میبینه باهاشون حرف میزنه خوراکیاش رو تقسیم میکنه
همین الان نارنگیم نصف کردم نارنگیش افتاد از دستش
سهم خودم رو دادم برگشت گفت مامان تو چقد مهربونی و سهم خودش رو نصف کرد ک من بخورم ظهرهم بخاطر غذا کلی ازم تشکر کرد و گفت تو خیلی مادرخوبی هستی🥹
دیشبم خرید کردیم بیشتراز ده بار گفت ممنونم بخاطر فلان چیز
حس میکنم اینجوری ضربه میبینه خودم بشدت خوش قلبم و تاخالا چیزبدی ازم ندیده ک یاد بگیره و‌متاسفانه ضربه ها خوردم
بنظرتون خوبه این رفتار یا نه؟