۶ پاسخ

نه تو خوبی باباشون خوب نبست که تو به این نتیجه رسیدی عزیزم

کوچیکه حق داره اقتصای سنشه
بزرگه متاسفانه تقصیر خودنه
بچه ۱۱ ساله رو باید بشینی تا بنویسه بخونی تا حفط کنه؟ بچه اینقدر بی مسئولیت؟ ولش کن تا خودش بنویسه...انجام نداد مهم نیس بزار بره مدرسه معلمش توبیخش کنه خودش حواسش جمع میکنه...ینی چی ک تو بخون من حفظ کنم؟ اون الان باید کمکت باشه نه بار روی دوشت...خودت لوسش کردی هر چی بگذره بدتر میشه

بچه‌ های منم همین طورند. پسرم سر درس اذیت میکنه دخترم سر هیچی. پسرها کلا دیر مسئولیت پذیر میشن و کودک زیر سه سال هم به شدت وابسته ی مامان

عزیزم اینا همه گذراست هیچوقت همچین فکری رو نکن تو هم مامان خوبی هستی هم مسئولیت پذیر فقط باید صبور باشی درست میشه

اخی عزیزمممممممم نه خودتو ناراحت نکن تو بهترین مامان دنیایی فقط خسته ای یه روزی ایشالا تو لباس دامادی ببینیشون یاد این موقع بیوفتی بگی چقدر سخت گذشت ولی گذشت
اگر درسش ضعیفع خودتو اذیت نکن ولش کن بزار کم‌کم رو‌پای خودش باشه عادتش نده زیاد ب خودت
حالا اگر دکتر مهندس نشه چیزی نمیشه حزص درسو نخور ک بیخودیه خدا بهت توانایی بده گلم

خانما کسی عمل تنگی واژن انجام داده ؟

سوال های مرتبط

مامان دلاناودیان مامان دلاناودیان ۲ سالگی
خانما ازتون خواهش میکنم بچه شیر ب شیر نیارید
الان تو یه مرحله ای هستم که دلم میخواد خودمو بکشم نباشم
شبا کلا ۵ ساعت میخابن از ۷ صب شروع میکنن تا که از جام پا شدم برم دیان رو بغل کنم دلانا جیغ میزنه منم بغل کن
دوتاشون ک بغل میکنم دستم میخوادبشکنه دستم درد میگیره خیلی
تا میام دلانا رو بذارم زمین اینقدر جیغ میزنع و دیان رو میزنع که مغزم دیگه نمی‌کشه یهویی میام یکی بزنم رو دستش پیش خودم میگم الان دلانا باید تنها می‌بود حداقل تا ۴ سالگی حق نداری چیزی بهش بگی
وقت ناهار دلانا اینقدر فرار می‌کنه گریه می‌کنه و اذیت می‌کنه هیچی نمیخوره تا دلانارو خواب میکنم دیان پا میشه دیان خواب میکنم دلانا پا میشه دلانای که از قطره و شربت بدش میومد امروز فقط بخاطر اینکه قطره ویتامین میخواستم ب دیان بدم یکساعت خودش زده که به منم قطره ویتامین بده!!!! ب شدت حسودی می‌کنه صبحا پا میشه میاد تو بغلم میخوابع دیان که گریه می‌کنه نمیتونم پاشم شیر براش درست کنم خیلی خیلی حسود شده یکسره هم میزنتش الان اومد موهاشو بگیره دیان مویی نداشت پوست سرشو خونی کرده😭 اینا فقط بخش کوچیکی از روز من تو این ۲ ماه نیمه
بریدم واقعا خستم!!
مامان النا مامان النا ۲ سالگی
سلام خانما
بیاین کمک که دیگه واقعا حس میکنم دارم دیوونه میشم از دست النا
خیلی خیلی اذیت می‌کنه همش به من چسبیده در حدی که هم از جام پامیشم گریه می‌کنه کجا میخوای بری منم ببر یه ظرف می‌خوام بشورم یا غذا درست کنم کل مدت روی پاک میشینه گریه می‌کنه منو بغل کن شب تا صبح صبح تا شب بهم چسبیده الآنم موقع امتحانامه دارم درس میخونم روی پام میشینه میگه درس نمی‌خواد بخونی اصلا سمت شوهرم نمیره تا صبح هزار بار بیدارم می‌کنه پاشو بهم آب بده قمقمه بالا سرشه میگه نه فقط آب تازه تو لیوان زنبوری بعد میگم بگو بابا بده میگه نه فقط مامان بده در حدی که حتی شوهرم میاره میگه نمی‌خورم فقط مامانی بده هرشب تا ساعت ۴یا۵صبح بیداره فقطم میگه تو یه جا بشین مثل صندلی من روتو بشینم دیوونه شدم دیگه هرشب دارم دعواش میکنم و بزور دعوا میخوابونمش آنقدر روانی شدم از دستش که فقط به زور جلوی خودم و میگیرم که نزنمش حتی دستشویی نمیتونم برم از دستش باید تاظهر بشینم که شوهرم بیاد من از دستش فرارکنم برم دستشویی هرچند تا بیام فقط گریه می‌کنه که مامانم کجایی اصلا نمی‌دونم کدوم کارشون بگم دیونه شدم فقط دیشب سه صبح خوابیده ساعت ۶.۳۰صبح بیدار شده یک ساعت پیش دیگه آنقدر هسته شدم بردم گذاشتمش خونه مادرشوهرم گفتم نگهش داریم من یکم درس بخونم دیوونه شدم دیگه فقط دارم دعا میکنم نیارنش پایین چند ساعت از دستش آرامش داشته باشم اینم بگم تقریبا دو سه هفته است از شیر گرفتمش
مامان هدیه مامان هدیه ۲ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام تجربه از شیر گرفتنمو بگم شاید بدرد کسی بخوره
هدیه خیلی وقت بود ک شیر رو فقط دو وعده در روز اونم موقع خواب میخورد
من میخواستم یک سال و نه ماهگی بگیرم ولی تنبلی خودم، ترس از شیر گرفتن، این ک با شیر فقط می‌خوابید، و کلی بهونه دیگه داشتم ک نه زوده وایستا و ‌...
ی مامانی اینجا گفته بود اول ی سینه رو بگیر بعد اون یکی
منم اول ۲۳ ماهگی این کار رو شروع کردم یکی رو گرفتم کلا
هر وقت هم می‌پرسید میگفتم تموم شده شیرش و خب چون اون یکی هنوز بود مشکلی با این قضیه نداشت و زود قبول کرد
طبق این روش باید هفته بعد اون یکی سینه رو بگیری که من بازم تنبلی کردم و شد سه هفته بعدش.
ولی این مدت موقع خواب هم سعی کردم کمتر شیر بدم هم قصه میگفتم شاید در یک شب ده تا قصه مختلف رو مجبور میشدم بگم تا بدونه تا هر وقت ک نیاز داشته باشه کنارشم و اینو هم بین قصه ها بهش یادآوری میکردم ک من تا هر وقت بخوابی اینجام کنارتم
واسه گرفتن اون سینه دیگه، ی چسب زخم زدم بهش و ب دخترم گفتم خوردم زمین اوف شده آقای دکتر گفته فعلا چسب بزنیم
دختر من با دکتر میونه خوبی داره و خیلی راحت اینو هم قبول کرد
چند روز سراغ می می میگرفت همینو میگفتم و چسب رو بهش نشون میدادم و کنارش هم میگفتم شما دو ساله شدی دیگه بزرگ شدی باید شیر لیوانی بخوری ، این مدت هم شیر پاکتی کوچولوها و شیر لیوانی رو جایگزین کردم و خیلی خوشش اومد
بعد پنج روز دیگه حتی سراغ می می رو هم نگرفت
من خیلی خیلی از این پروسه میترسیدم ولی برای من خیلی راحت گذشت حتی بر عکس بعضی بچه ها ک شنیده بودم خلق و خوشون تغییر می‌کنه گریه میکنن و ... اصلا این برنامه ها رو نداشتیم انگار پذیرشش با این روش خیلی راحت شده بود