سلام خانما
بیاین کمک که دیگه واقعا حس میکنم دارم دیوونه میشم از دست النا
خیلی خیلی اذیت می‌کنه همش به من چسبیده در حدی که هم از جام پامیشم گریه می‌کنه کجا میخوای بری منم ببر یه ظرف می‌خوام بشورم یا غذا درست کنم کل مدت روی پاک میشینه گریه می‌کنه منو بغل کن شب تا صبح صبح تا شب بهم چسبیده الآنم موقع امتحانامه دارم درس میخونم روی پام میشینه میگه درس نمی‌خواد بخونی اصلا سمت شوهرم نمیره تا صبح هزار بار بیدارم می‌کنه پاشو بهم آب بده قمقمه بالا سرشه میگه نه فقط آب تازه تو لیوان زنبوری بعد میگم بگو بابا بده میگه نه فقط مامان بده در حدی که حتی شوهرم میاره میگه نمی‌خورم فقط مامانی بده هرشب تا ساعت ۴یا۵صبح بیداره فقطم میگه تو یه جا بشین مثل صندلی من روتو بشینم دیوونه شدم دیگه هرشب دارم دعواش میکنم و بزور دعوا میخوابونمش آنقدر روانی شدم از دستش که فقط به زور جلوی خودم و میگیرم که نزنمش حتی دستشویی نمیتونم برم از دستش باید تاظهر بشینم که شوهرم بیاد من از دستش فرارکنم برم دستشویی هرچند تا بیام فقط گریه می‌کنه که مامانم کجایی اصلا نمی‌دونم کدوم کارشون بگم دیونه شدم فقط دیشب سه صبح خوابیده ساعت ۶.۳۰صبح بیدار شده یک ساعت پیش دیگه آنقدر هسته شدم بردم گذاشتمش خونه مادرشوهرم گفتم نگهش داریم من یکم درس بخونم دیوونه شدم دیگه فقط دارم دعا میکنم نیارنش پایین چند ساعت از دستش آرامش داشته باشم اینم بگم تقریبا دو سه هفته است از شیر گرفتمش

۶ پاسخ

فقط تعجبم اینه دخترتون چقدر خوب صحبت میکنه.
پسر من فقط کلمه میگه ته تهش دو کلمه

من پسرم خیلی لجباز شده.
شیر نصف شبش رو خیلی وقت پیش قطع کرده بودم روزم کم کم نمیدادم فقط موقع خواب ظهر و شب
سه چهار هفته اس همش مریض بود و نصفه شب بیدار میشد باز عادت کرده نصفه شب شیر بخوره. روزم غذا نمیخوره همیشه بد غذاس تا میاد یکم بخوره باز مریض میشه اشتهاش میره.

سلام عزیزم با چ روشی از شیر گرفتی

منم دخترم خیلی وابسته هست حالا نه در حد ،با روانشناسش ک صحبت کردم گفت اضطراب جدایی داره،گفت روز اول آماده شو بگو میخام برم شامپو بگیرم بعد برو در حد ی دقیقع و بیا نشونبده بگو شامپو گرفتم،هر سری ی چیز ببر با خودت و هی زمانش بیشتر کن بعد هم حتما خداحافظی خیلی کوتاه داشته باش،دیگه باید باباش یکم سرگرمش کنه.من چندبار رفتم ولی واقعا تاثیر داشته،حالا هی دارم زمانش بالاتر میبرم،سری اول شامپو از خونه بردم گزاشتم تو کیف و تا دم در رفتم و زنگ زدم اومد گفتم مامان شامپو گرفته برات شامپو تموم شد دیگه شامپوش رو تا ی هفتع دستش بود و ذوق میکرد

فقط میتونم بگم خدا بهمون صبر بده دخترمنم بداخلاق وبدخواب شده جدیدا

از اول اینجوری بوده عزیزم یا حالا که از شیر گرفتیش؟؟

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۲ سالگی
مامانا اومدم غر بزنم اومدم ناله کنم خواهشا بیاید دلداریم بدید
ناشکری نمیکنم بابت وجود دخترم لحظه لحظه خداروشکر میکنم ولی واقعا بریدم از صبح تا شب به حدی که استفراغ کنه به حدی که دیگه گلوش پاره بشه گریه میکنه بالشت رو رو تخت جابه جا کنی گریه میکنه پاتو اونوری بذاری گریه میکنه کنترل رو دست بزنی گریه میکنه هرچی هرچی که فکرشو بکنی میشه تبدیل به بهونه برای گریه کردن غذا که ابدا دیگه نمیخوره از صبح که بیدار میشه فقط گریه و غذا صفر خواب صففففر تا صرح صدبار پامیشه گریه میکنه خوابه ولی انگار فقط چشماش رو بسته میگه دوتا دستت رو بده من بغل کنم یا بغلم کن راه ببر اینقدر میخوام باهاش بازی کنم طرح اب بازی میریزم بازی با نی با گوش پاک کن با برنج با لیوانای کاغذی فقط ۵ دقیقه ساکته باز گریه واقعا دیگه توی درموندگی کاملم حرفم زیاد نمیزنه تازه میتونه چندتا کلمه بگه از صبح تا شب فقط نه نه نه نه اخه من چیکار کنم هر روزم میبرمش بیرون یا پیش بچه ها یا پارک و یا خونه مادرشوهر و عمو و دوست و رفیق واقعا امروز دیگه به نقطه اخر رسوند از گریه و بدغذایی منو ... شبا به باباش میگه تو برو اونور بخواب به منم میگه تو برو اونور بشین نخوابی برمیگرده نگاه میکنه اگه چشام بسته باشه گریه و زاری و نهههه نهههه