۵ پاسخ

چقدر دلم کتاب میخاد
همش تو اکسپلورر میکردم
یا تو ذهنم خودخوری

بیدارم بخاطر اون دو ساعتی که گفتی

چقد مث منی

دقیقا روزایی ک پسرم دیر میخوابه خسته ترینم
و ته اش میرسم به روتین خواب
خوابش بهم ریخته و دارم دوباره تلاش میکنم نظم بدم

دقیقا بچها اینقد اذیتت میکنن ک فقط منتظریم بخوابن تا استراحت کنیم .
ممنون عزیزم

سوال های مرتبط

مامان نویان مامان نویان ۱۷ ماهگی
سلام سلام مامانای عزیز
یه چیز کوچیک بگم
این روزا تو گهواره می بینم که خیلی ها میان میگن من بچه م تنبیه کردم مثلا عصبی بودم یا ظرف می شستم اومده نق میزنه بغلم کن ( سرش داد زدم ، با پاهام هولش دادم ، فشارش دادم و ....) بعد جالبه خیلی از مادرهای گهواره در صحنه حاضر مثلا میان دلداری میدن بابا ما هم انسانیم رباط که نیستیم 😏
خدایی خودت رو انسان می دونی 🤔
چطوری در برابر بچه ای که زورش بهت نمیرسه نمی تونی خشمت رو‌ کنترل کنی خودت رو آدم‌ حساب میکنی ؟
من خودم خیلی آستانه تحملم کمه گواه حرفم فقط اطرافیانم هستن ...
جوری که باردار بودم همش میگفتم خدایا بهم یه صبری بده که یوقت خدای نکرده تحملم کم بشه به بچه م آسیب بزنم ، نویان از اون بچه هاس که تمام آیتم های رشد تکاملی و پسرفت و .... رو باهم داشته 🤣
دو روزه از خواب با گریه پامیشه تا خود شب فقط بی قراری میکنه منم هی گلاب و هل و زعفرون و دمنوش ارامبخش میخورم 😆می دونم دندونش داره در میاد و بلد نیست دردش رو بگه الهی بمیرم براش 😭
خدا شاهده همسرم از این همه صبر من در تعجبه 😆
بعضی وقتا عصبی میشم خسته میشم با همسرمم هم بحث میکنم ولی روی پسرم خالی نمی کنم فقط میرم تو اتاق اگر خشم داشته باشم یه دونه به خودم میزنم یکم هم گریه میکنم و میگم نویان جز من کسی رو نداره ....
مادر گرامی الان میگیری هی بچه ت رو میزنی فردا بزرگ بشه تو رو میزنه یادت باشه بچه های الان حرمت نمی شناسن ...
مامان نویان مامان نویان ۱۷ ماهگی
پارسال نویان بخاطر سلولیت (عفونت بافت پوست) واکسن دو ماهگی ب.ستری شد.
خیلی حالم بد بود
هنوزم یادآوریش حالم رو بد میکنه...
خیلی چیز پیچیده ای نبود
ولی هر دوست و آشنایی که زنگ میزد می پرسید چی شده ؟
براش کمپرس گرم و سرد گذاشتی ؟
دستمال آلوده نبوده ؟
انگاری چنگ میزدن به قلبم .
این پرسیدن های مدام اذیتم می‌کرد تا جایی که همسرم گفت جواب تلفن شون رو دیگه نده ...
توضیح دادنش برای منی که تا چهارماهگی نویان تو هپروت بودم سخت بود ، اصلا می دونی آدم انتظار یه چیزایی رو نداره درست می افته وسط زندگی...
توضیح دادن یه سری مسائل تو حال ناخوشایند خیلی سخته..
اما تو همه اون روزا یه دوستی دارم که فقط زنگ میزد حال نویان رو می پرسید و دلداری میداد
با گریه میگفتم فاطمه نکنه من خطایی کردم اینجوری شده خندید گفت نه بابا عوارض واکسنه خودتو اذیت نکن چقدر وجودش برام دلگرم کننده بود ، اصلا زنگ میزد لبم باز می‌شد به خنده ...
اگر دوستی بیماره
خودش ، بچه ش یا عزیزش از این دلگرم کننده ها باشیم ....
اخ می چسبه ....