بچم سه سالشه دیشب میگفت گشنمه غذا پیشم بود ولی تو ماشین قاشق نداشتم که بهش بدم گفتم رسیدیم خونه مادرشوهرم میدم میخوری رسیدیم غذا رو اماده کردم که بیارم مادرشوهرم صداش زد اومد یه قاشق خورد رفت نشست پیش مادرشوهرم یه پتو هم روش کشید تو اتاق خواب گفتم اخه غذا میخورد بچه . دیدم به بچم میگه برف میباره بیا زیر پتو بشین نرو منم عصبانی شدم یکم دادو بیداد کردم بچمو گرفتم بغلم اوردم غذاشو دادم خورد .
نمیخوام بچم چند تربیتی بشه هی حرف یادش میده

چه نظریات احمقانه ای دارن بعضی آدما حالیشون نیست دارن زندگی یه نفر رو به گند میکشن،لطفا همیشه جدی برخورد کن مهم نیست کی چی میگه

حرص نخور گوش نده کار خودتون بکن اون که حریف تو نیست واسه چته اینقد خرص میخوری خخخخ عادی باش و بیخیال

اصلا قبول نکنی کاری رو که میگه...بچه باید پیش خودت باشه،میدونی چه ضربه ای میخوره اگر پیش اون باشه...تا ابد حس می‌کنه طرد شده

نه نذار مادرشوهرت از چشم بچت بندازتت اتفاقا نوزاد که خیلی متوجه نیست بکو مادر جان بیا کارای نوزادم و بکن به دنیا آمد من باید بیشتر وقت بگذرونم با پسرم دو بار بیاد خسته شه میره پسرت هم از خودت حدا نکن ضربه نیخوره خیر نبینه مادرشوهر منم از وقتی پسرم دنیا آمده نداشته آرامش داشته باشیم همش بین من و شوهرم و دعوا میندازه یا همش چاپلوسی جلو بچم از اول نیتش جدا کردن پسرم ازم بود

عزیزم من این اشتباه روکردم خواهشا شما نکن،پسرم کلاس اول بود دخترموبدنیاآوردم سرگرم اون بودم پسرمم شیطون بودبرادرشوهرم همش پسرموکه تنها نوه پسریشون بودمیبردپیش مادرش تنهابود۲روزمیموندمیومدبعدش که میومد رفتارش کاملا عوض میشدجرات نبودبهش حرفی بزنیم دادمیزدچرااوناباهام مهربونن شمادعوام میکنیدمیگفتم اونجامهمونی نمیشه که دعوات کنن،تااینکه بعدامتوجه شدم برادرشوهرم ازمنوخانواده ام بدمیگه تابیشتربره طرف اونا،منم باهمشون قطع رابطه کردم درحدسلامی بامادرشوهرم دارم فقط دیگه نمیزارم اصلاتنهای ببینشون

میگه بزار بهم عادت کنه پیشم بمونه بچه دوم که میاد این با من بمونه منم نمیخوام همچین چیزی رو . بهش میگم خب اینم بچمه نباید از خودم دورش کنم میگه نه حسودی میکنه بزار باهام باشه تو یکی دیگررو میاری
حرصم میاد

مگه برف میومد؟؟؟؟.🤔🤔