۹ پاسخ

تو شب زود بخاب کاری به بچه و مادر شوهر نداشته باش،شیش صبح بیدار شو همش در کابینت بکوب به هم،کار کن نذار عفریته تو روز بخابه،اصلا توی روز نذار بخابه هر وقت رفت بخابه غذا درست کن سر و صدا کن تا عفریته بدخواب بشه شب زود بخابه توام بتونی دخترتو بخابونی

شما هم چ گیری افتادی با این مادرشوهر!

از وقتی یادم میاد خونه شماس😅😑

چراغارو خاموش کن همرو حتی شده کنتور برقو قطع کن بگو بابابرقی برده خاموشی بزن مجبور میشن همه بخوابن دیگه

چرا مادرشوهرت همش خونتونه؟ مگه خوش خونه نداره؟ بعد تا۶صبح میشه به شوهرت چی میگه؟ بعد مگه شوهرت نمیره سرکار؟خب تو هم بچه رو ببر داخل اتاق برقها خاموش کن به اونا هم بگو بخوابن.برعکس شده دنیا.از وقتی یادمه پیرزن پیرمردها شبها زود میخوابیدن صبح اذان ببدار میشدن.ایشون برعکسه

فقط میتونم بگم خدا صبرت بده ولی از شوهرت جدا نخواب هر چی بیشتر با مادرش تنها باشه بهش عادت میکنه بعد پدرت در میاد

یه دعوایی راه بنداز بگو بابا بچم رشدش کم شده بچم ال شده بل شده دعوا راه بتداز

آخه بچه این سنی تا ۶ صبح واسه چی باید بیدار بمونه مادرشوهرت نمی‌فهمه شوهرتم عقل نداره نمیدونه بچه این سن نهایت ۱۱ باید خواب باشه

شوهرت با مادرش ودختر ت تو حال میخوابن؟

دخترتون تا ۶ صبح بیدار میمونه داری بچه رو داغون میکنید ببرش تو اتاق بخوابونش

سوال های مرتبط

مامان دو عشق مامان دو عشق ۳ سالگی
سلام خانوما یه حرفی رو میخوام بگم ببینین حق با منه یانه
از روز قربان تا امروز نرفته بودم خونه ی مادر شوهرم چون فرق میزارن زیاد حالا امروز چون خواهر شوهرم که تهرانه با خانوادش اومدن رفتیم دیدنشون بعد دختر من شش سالو نیمش نشته بود وسط پسرم که کوچیکه بغل من دختر جاریم بغل خواهر شوهر کوچیکه که بچه دار نمیشه بعد یهو خواهر شوهرم گفت ( اسم دخترم ) چه بویی اومد پیف
دخترم خیلی خجالت کشید بچم معذب شد این طرف اونطرف نگاه کرد من چون بچه نداره چیزی نگفتم که مادر شوهرم اینا نگن که بعداز چن وقتی اومده به دخترم حرف میگه
خونه اومدیم دخترم میگه مامان بخدا من نبودم ولی خجالت کشیدم
حالا به شوهرم میگم خواهرت باید یه کم شعور داشته باشه بدونه دخترم
که شش سال و نیمه از دختر جاریم که دوسال ودوماهشه بیشتر غرور داره غرور دخترم له میشه یعنی چی اینکارا من رعایت
کردم حرفی بهش نزدم
شوهرم میگه توام همش امروز به خواهرم گیردادی
خوب شما بگین من زیاد حساسم یا حق با منه