۵ پاسخ

و منی ک با پسر سه سال نیم و یه دختر نه ماهه نه تنها روزها شب ها هم تنها بودم هنوزم دارم سختی میکشم و خدارو شکر میکنم ک یالم و سلامتن و از خدا میخام ب منم همیشه یالم سلامت باشم تا از بچه هام خوب مواظبت کنم

پس امیدوار باشم آسون تر میشه😭

خدا را شکر داشتن صبر برای بچه داری واقعا لازمه من صبرم خیلی کمه ولی خداراشکر همسرم و خانواده کما بیش هستن کمکم
وقت هایی که مریضم یا حال روحی خوبی ندارم هستن پیشم
خیلی سخته تنهایی بچه بزرگ کردن

آفرین بهت خدا قوت .سخته ولی خدا تنهات نمیزاره و این روزا هم میگذره 🥰🥰

خدا قوت واقعا خواهر من همین یکیش زاییدم توش🥲

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۱ سالگی
دلم خیلی گرفته خیلی جایی ندارم برا دردو دل امروز تولد دخترمه همش یاد روز زایمانم میوفتم ۳۴ هفته بودم سر کلاژ ساعت ۴صبح دردم گرفت باورم نمیشد دوتا بیمارستان رفتم آخرش بیمارستان قائم مشهد بستری شدم خودم مریض بودم خودایمنی کبد داشتم خیلی سخت و ترسناک بود تک و تنها باشوهرم از شهرستان اومده بودم دکتر برا کبدم مشهد ک دردم گرفت نه ساکی بسته بودم نه مادری بود باهام نه تجربه ای داشتم هیچی به هیچی نمی‌دونستم بچم میمونه یانه نمیدونستم میتونم زایمان کنم یا نه خیلی سر در گم بودم استرس داشت خفه ام میکرد بعداز زایمانم ۷ روز تو ان آی سی یو بودم پاهام به قدری ورم داشت ک کفش نمی‌تونستم بپوشم ۷ روز نخوابیدم شام و نهار یادم میشد آخرم با رضایت خودم بچه مو مرخص کردم با زردی ۱۱ تازه ماجرا ها شروع شد افسردگی بعداز زایمان سینه نگرفتن دخترم دخالت های بقیه برا شیر خشک دادن وضعیت کبد خودم رفلاکس بچم شیر نخوردن و سینه نگرفتن سخترینش بود ۶ ماه تو خواب شیر خورد بعدم پروسه دندون هم اضافه شد دیگ تو خوابم شیر نمیخورد غذا نمیخورد وای خدا ی من حرف و زر مفت بقیه هم بدتر ک‌چزا بزرگ نشده چرا لاغره یکسال با تموم سختی ها گذشت ولی وقتی دخترم میخنده تمام سختی ها یادم میره تمام دردهام تمام شب بیداری ها امیدوارم بزرگ شدنشو ببینم براش تعریف کنم ک چقدر سختی کشیدم برای داشتنش