۷ پاسخ

منم مامان اولی ام تا ۱۴ روز مامانم پیشم بود بعد از اون دیگه همش تنها بودم و هرموقعم اعتراض کردم فوری بهم توپیدن

موندم به کسی چه واقعا چرا شیر نمیدی چرا اینجور چرا اونجور اه اه پدر منو در آوردن تا ۴یا ۵ ماهگی بچم انقدر حرف میزدن رفت و آمدم و کم کردن فایده نداشت آخر سر بهشون گفتم بسه دیگ بچه اولمه شمام سر بچه اولتون همینجوری بودید از شکم مادر که بلد نبودید تا ساکت شدن

منم مامان اولي ام😥😢

آی آی ازون روزای اول. من حتی همین الان هم حس میکنم بقیه درکم نمیکنن. اوایل که برای منم خیلللی سخت بود پسرم بخاطر زردی بستری شد بعد کولیک داشت بعد درگیر یبوست شد شبا تا ۵ صبح نمیخابید و همش گررریه روزا مهمون داشتیم و اصلا نمیتونستم استراحت کنم
سخت بود ولی خداروشکر گذشت

میگفتن بخاطر شیر خشک
درحالی ک طررف بچش شیر خودش میخورد هم استفراغ میکرد

من بچه اولی هستم
بچم تا یکماه سینه گرفت شیر میخورد
بعد یهووووو هررررکاری کردم نگرفت ک نگرفت
شیر خشک بهش دادم همششش میگفتن چرا شیر خشک دادی برا راحتی خودت فلان بهمان رو اعصابت
این وسط شوهرم پشتم بود☆
خیلییییی حرفا دیگه

منم مثل تو از بیست روزگی خودم تنهام کولیک رفلاکس دندون و..

سوال های مرتبط

مامان 🤱معجزه💙 مامان 🤱معجزه💙 ۱۲ ماهگی
مامان درسا مامان درسا ۱۳ ماهگی
مامان فندق 🧚🏻‍♀️ مامان فندق 🧚🏻‍♀️ ۹ ماهگی
خیلی دام گرفته شوهرم خواست بچه بیاریم و کلی حرف زد باهام و وعده داد گف خودم کمک میکنم و هزار تا چیز دیگ از وقتی بدنیا امده دریغ از یه ذره کمک ن میخابونه ن غذا میده ن شیر میده نه نگهش میداره هیچی هیچی هیچییییییی از طرفیم با خانواده شوهرم ی جا زندگی میکنیم اننننننننننننننننننقد دخالت کردن و میکنن تو بچه داریم ک از هر چی بچس زده شدم😔میخاستم ۳ تا بچه بیارم ولی دیگ عمرا واقعا جرات نمیکنم دیگ .خیلی تحت فشارم خیلی زندگیم دگرگون شده امروز دخترم بشدت بالا اورد چند مرحله و شدیدا گریه کرد جوری ک من دست و پامو گم کرده بودم شوهرم ریلکس نشسته بود صبحانه میخورد از اونورم پدرشوهرم دوید امد خونمون بچه رو ازم گرف رف ی لحظه انقد تحت فشار بودم گفتم پشیمونم بچه اوردم شوهرم کلی حرف بارم کرد ک ناشکری میکنی خدا قهر میکنه بلا سر بچه میاد و اگه ب بچه چیزی بشه باید بری و فلان و این چرت و پرتا بابا من بریدم خستم اصلا درک نمیکنه نه تفریحی دارم ن مسافرتی شغلمو تقریبا از دست دادم دوستامو از دست دادم خونه مامانم جرات نمیکنم برم از بس ک شوهرم و خانوادش گیر میدن بهم ک بوسش کردن بغلش کردن و این چرت و پرتا من عاشق دخترمم نفس نمیتونم بکشم بدون بچم امیدوارم خدا باهام قهر نکنه سر ناشکری امروزم وقتی پدرشوهرم امد بچه رو گرفت ازم برد نزاشت تو بغل خودم اروم بشه خیلی حرصی شدم یه چرتی گفتم😔
مامان 👶🏻آراد🫀 مامان 👶🏻آراد🫀 ۱۲ ماهگی
‼️مادر بودن اون تصوی بی نقصی که تلویزیون تو سریال ها یا بلاگر ها تو شبکه های اجتماعی نشون میدن نیست!


واقعا نیست!!

میدونی چرا؟
چون همه جا میگن؛


_اوا طبیعی نزاییدی؟پس تو حس مادرانه نداری!من سه تا شکم طبیعی آوردم آخ نگفتم!

_ینی چی که خسته شدی؟وا! خب میخواس بچه نیاری!
مادر که نباید خسته بشه🙄

_واااااای!به بچه داری شیر خشک میدی؟مگه نمیدونی که شیر مادر واسش بهتره؟چجوری دلت میاد گناه داره!من تا چهار سالگی شیر خودمو دادم🤕


_نمیتونی خواب بچه رو تنظیم کنی؟بابا کاری نداره که!
منکه بچه م ساعت ۸ شب می‌خوابید تا ساعت ۱۱ صبح روز بعد 🫠

_بچه ت هنوز دندون در نیاورده؟آخی!چون شیر خشک دادی اینجوریه!بچه من تو سه ماهگی دندون درآورد تا یکسالگی ده تا دندون داشت🫢

_غذا میدی به بچت؟عه؟پس چرا انقد لاغره هنوز؟حتما چیزای مقوی نمیدی بهش!بچه من تو یکسالگی ۱۲ کیلو بود!🤕

_بچت چهار دست و پا نمیره هنوز؟چند ماهشه؟به نظرم از نظر رشدی عقبه حتما ببر متخصص!بچه من همسن این بود راه میرفت😬


_هنوز کلمه نمیگه بچه؟ای بابا!گفتم ببرش متخصص!بچه من تو این سن با ده تا کلمه جمله میساخت😶‍🌫️


و هزار تا حرف دیگه که یه مامان میشنوه ولی قورت میده و حرفی نمیزنه💔


+ولی مامان جون من بهت میگم هرجوری که داری بچه جون رو بزرگ میکنی به خودت افتخار کن،میپرسی چرا؟
چون بچه بزرگ کردن اصلا کار آسونی نیست!
هر روزش پر از چالش و سختی های جدیده‼️
تو از پسش برمیای و مطمئن باش واسه بچه جون هیچکس بهتر و دلسوزتر از تو نیست👩‍👦