خانما پسرم مریض بود سرماخورده بودم الانم یکم اسهاله
بعد مادرم گفتم برو خونه مادرشوهرت داری از توان میوفتی
حداقل اونجا شام و ناهار راحت شی
بعد از قرنی اومدیم خونشون
عین این عهد قجریاست زنیکه
هی دائما منو تحقیر می کنه
می گه بچه ات رو چرا با سرنگ آب میدی من خیلی سختی کشیدمو همش از خودش تعریف می کنه
پسرم چند روز تب داشت
شوهرم هم بیرون بود می گفت چون پسرم نیستش براهمین بچه تب کرده
اصلا زحمات منو صفر می کنن همش
بچه ام ۲۶ روز تو ۵ ماهگی بستری شد
شبانه روز تو بیمارستان بودم
پسرم درومدهدوهفته اس نمی تونم موهامو شونه کنم انقدر که این بچه حالش خراب بود
الان به نظرتون چجوری جوابشون رو بدم
خیلی حالم بده
شوهرم هم خیلی بی چشم و روئه خیلی راحت طلبه

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط