۴۳ پاسخ

پارت 1💥
فقط جهت کنجکاوی برای وزن بچه ۳۹ هفته‌و ۵ روز ساعت ۱۲:۳۰ رفتم سونوگرافی یهو دکتر ترسید گفت آبریزش نداشتی؟ گفتم نه،گفت آب دور بچه از نصف هم‌کمتره خیلی خطرناکه پاشو سریعا برو دکتر،رفتم‌معاینه شدم گفت هنوز سفته دهانه رحمت و سونوگرافی رو که دید گفت همین الان بدون معطلی میری بیمارستان، رفتم‌تاخونه ساک بچه رو برداشتم خیلی ترافیک بود توی راه همش زنگ میزد میگفت زودباش گازبدین، ساعت ۲:۳۰ رسیدم اورژانس مامایی تو تریاژ خیلی بیرحمانه معاینه کردن گفتن این دهانه رحمش سفته برگه دادن رفتم زایشگاه به همین زودی خدایا باورم نمیشد اصلا آمادگی نداشتم گریم گرفت تنها بودم با پرستارا میرفتم طبقه بالا گریه میکردم صدای جیغ زنا میومد خیلی ترسیده بودم دلم شوهرمو مامانمو میخواست، ساعت ۳ ظهر مستقیم بردنم تو اتاق زایمان یه کارآموز اومد سوراخم‌کرد بلد نبود باز یه ماما اومد سروم زد از همون اول با دهانه رحم بسته آمپول فشار زدن بهم معاینه هم‌کردن گفتن بسته‌ی،رفتن دوسه نفری اومدن گفت سلام‌من دکتر فلانی هستم دکتر شیفت الانت منم، انگار خواب بود اصلا نمیفهمیدم داره چی میشه پاهامو باز کردن باز دوباره معاینه کردن یه دستگاه تو واژنم گذاشتن یه لوله بادکنکی رد کردن از دهانه رحمم خیلی درد داشت اون بادکنکه پر از آب میشد که دهانه رحمم به زور باز بشه

پارت آخر 💥
هی میومدن شکممو فشار میدادن که خونا بیاد بیرون ، درد اون فشار دادنه برابر با درد زایمان بود پنج دفعه اومدن شکممو فشار دادن، بعد که رفتم توی بخش هرچقدر چای میخوردم خوب نمیشدم گلوم تازه الان یکم بهتر شده تا میومدم با بقیه حرف بزنم سرفه م میگرفت فشار رو بخیه هام میومد باز گریه م میگرفت .مامانم تو این ۱۵ ساعت که منتظر من شده بود سباه شده بود پوستش کبود شده بود لباش، آبجیمم چشاش قرمز بود ، فهمیدم چقدر برای من گریه کردن ، همینکه میدیدم درک کردن که من چه دردی رو تحمل کردم یکم آروم میشدم ، ماماهمراهم گفت خیلی زایمان سختی داشتی اللن اعتراف میکنم .هرچقدر از شدت درد میخواستم برای بقیه بگم نمیدونستم از چه کلمه ای استفاده کنم که توصیف بشه ، ماما همراه به مامانم گفته بود زنده موندن دخترت یه معجزه بود زنده موندن نوه ت هم یه معجزه دیگه بود ، یه خودم گفته بود اگه یه روز دیرتر میرفتی سونوگرافی بچه زنده نمیموند
خیلی همه چی برام عجیب بود نمی‌فهمیدم دورم چه خبره درک کردنش سخت بود منی که از یه رابطه با شوهرم فراری بودم الان نزدیک ۳۰ تا بخیه خورده بودم

پارت ۳ 💥
معاینه کرد گفت سه سانتی با دکتر پچ پچ میکردن، دکتر که رفت شروع کرد به پخش قرآن و ماساژ دادن من دوتا آمپول به اونور زدن یه سروم فشار دیگه هم وصل کردن و دوتا آمپول هم به اینور زدن کیسه آب گرم گذاشت لای پام منم‌به خودم میپیچیدم انقاباضام شدید بود با اینکه ۳سانت بودم،نوار میگرفتن باخودشون میگفتن انقباضاش از اون چیزی که باید بیشتره، من همینجوری بودم تا ساعت ۲ نصف شب دردام شدید بود ماما میکفت بهت افتخار میکنم با این انقباضایی که دستگاه نشون میده تو الان باید مثل همین زنا جیغ میزدی ولی ماشاءالله آرومی تمام امیدم به همون ۳۰ ثانیه ای بود که انقباض قطع میشد و نفس میکشیدم هی ساعتو نگاه میکردم با خودم میگفتم الان ۱۱ ساعته تو زایشگاه بستری ام ، مامانم چیکار میکنه شوهرم چیکار میکنه دلم‌براشون تنگ شد گریه میکردم و ورزش میکردم به امید باز شدن، خسته شدم دراز کشیدم و درد میکشیدم انقباضام خیلی شدیدتر شد و زمانشم کمتر شد، همش بالای سرم بودن چون مدفوع کرده بود میترسیدن. معاینه م‌کردن ساعت ۴ صبح‌من هنوووز ۴سانت بودم😭 دیگه واقعا امیدی نداشتم خسته شدم کم آوردم از روز قبلش که رفته بودم سونوگرافی نه صبحانه خوردم نه ناهار یکم از سوپای بیمارستان خوردم فقط همین از گلوم پایین نمیرفت، حتی آب و آبمیوه ای که آورده بودم هم نخوردم لبام خون میچکید لباس زایشگاه خونی شده بود هم بالا از لبام هم پایین از رحمم لباسمو عوض کردن ،دردام شدید شد از شدت درد بالا میاوردم همه جا کثیف شد ، خدمه بیمارستان دعوام کردن بیشعورا

پارت ۲💥
پرستار اومد یه قرص زیر زبونم گذاشت و رفت من تنها موندم هر ذکری که بلد بودم گفتم هرچی دعایی بلد بودم خوندم پرستارم هی میومد نوارقلب رو‌چک میکرد، دوساعت بعد اومدن معاینه کردن گفتن هنوز خبری نیست انتقالم دادن رو تخت اونوری توی راه یه عالم ازم آب ربخت رفتن ماما آوردن دکتر نبود.گفتن کیسه آب نیست اون بادکنکه پاره شده واااای دوباره پاهامو باز کردن دوسه نفری اون دستگاه گذاشتن دوباره اون لوله رو رد کردن خدایا خیلی درد داشت نمیتونستم تحمل کنم دوباره شروع شد یک ساعت بعد یه انقباضای خیلی ضعیفی داشتم مثل دلپیچه پریودی،گفتن‌خوبه من فکر کردم انقباض زایمان همینه اما دهانه رحمم باز نشد که نشد بچه ها،یکی اومد کیسه آبمو پاره کرد ولی انقد کم آب اومد چون آب کیسه آبم کم شده بود دیگه من خبر نداشتم بعد پرستار ترسید رفت دکتر آورد گفتن جنین مدفوع کرده، نزدیک قسمت اداری زایشگاه بودم هی فامیل خودمو‌ میشنیدم انگار کسی زنگ میزد حال منو میدرسید فهمیدم ماماهمراهمه، تا ساعت ۱۱ شب از دلپیچه به خودم میپیچیدم یهویی اون بادکنکه ترکید اومدن باز معاینه کردن گفتن ۳ سانت دیگه وضعیت اورژانسی تر شد چون مدفوع کرده بود، زنگ زدن ماماهمراهم اومد با اینکه قرار بود ۴ سانت بیاد. اومد دلم گرم شد توی اون اتاق که اونهمه وسیله وحشتناک بود دیدن ماماهمراهم واقعاً قوت قلب داد بهم😭

پارت ۵ 💥
همه میگفتن وقتی ۱۰ سانت میشی درد اصلی شروع میشه ولی درد من از ۶ سانت شروع شد خیلی نامردی بود التماس میکردم به پاشون میفتادم میگفتم بیحسی که به کمر میزنن بزنین میگفتن تو وضعیتت فرق داره نمیشه نه بیحسی زدن نه مسکن زدن نه گاز بی دردی ، کاملا درد کامل رو کشیدم بدون هیچ مسکنی ، با اینهمه درد اسم همه رو میاوردم چون قول داده بودم ، بیست دقیقه طول کشید تا زور زدم و سرش کامل اومد پایین ولی چون بچه به خشکی افتاده بود ژل خالی میکردن داخلم دستشونو تو میکردن تا بچه سر بخوره بیاد خیلی میسوخت به سوزش شدیدی داشت وقتی دست میکردن بعد از چند دقیقه کشیدنش بیرون گذاشتنش رو شکمم ولی هیچ حسی نداشتم چون مردمو زنده شدم ماماهمراهم گفت میشه جیغ نزنی میخوام برای مامانت فیلم بفرستم از بچه گفتم نمیتونم ، تمیزش کردن لباس تنش کردن به خانواده م زنگ زدن عکس و فیلمم براشون فرستاده بودن آهنگ گذاشته بودن تا صدای جیغای منو نشنون منم‌منتظر بودم جفت بیفته که بعد ده دقیقه افتاد، بخیه ها تموم نمیشد انقد بریدگی زیاد داشتم نیم ساعت طول کشیدن بخیه زدناشون ، پاهام دیگه جون نداشت میلرزید سزدم شده بود پتو روم مینداختن گرمم نمیشد به زور بردنم دستشویی گفتن سعی کن ادرار کنی نتونستم ، خودمو تو آینه نگاه کردم دیدم صورتم کبوده خودمو کتک زده بودم برگشتم به تخت که دراز بکشم دیدم همه جا رو بهم ریختم موهامو کنده بودم دیدم نمیتونم حرف بزنم گلوم خون اومد انقد جیغ زده بودم

پارت ۴ 💥
ماماهمراهم رفت دکتر آورد گفت این نمیتونه بچه ش هم که مدفوع کرده دهانه رحمش هم که باز نمیشه گناه داره توروخدا یه کاری کنین براش بی اختیاری مدفوع گرفته بودم خیلی فشار روم بودم شیش تا آمپول خورده بودم با یه قرص زیرزبونی ، درد زایمان داشتم ولی دهانه رحمم باز نمیشد.شروع کردم به ناله کردن صدام کم کم بالا رفت جیغ میزدم هس میگفتن نفس بکش خب هنوز خبری نیست حیغ میزنی ولی خدا شاهده من خیلی فشار روم بود حتماً بخاطر همون داروها بود ، ماماهمراهم گریه ش گرفت برام دعا نیخوند فوت میکرد روم بغلم میکرد می‌گفت حق داری دخترم هرچی بگی حق داری باز دعا میخوند ، چندبار آب آورد دستشو پس زدم گفت یه قلوپ بخور لبات داره خون میاد از دیروز هیچی نخوردی ولی نمیتونستم بخدا ، دراز کشیدم و جیغ میزدم ، یهویی یه چیز سفتی لای پام حس میکردم فشار زیادی بود گفتم داره میاد باور نمیکرد خیلی اصرار کردم رفت مامای شیفت رو آورد گفتن وااای عالیه عجب پیشرفتی داشتی موهاش داره دیده میشه حالا یکم تحمل کن تا بچه بیاد پایین تر بعد میبرمت رو تخت ولی من زور میزدم اصلا دست خودم نبود بخاطر داروها بود که زور بالام میومد گفتن زور نزن خودتو بدبخت میکنی سرشون داد زدم گفتم نمیتونم گفتن ببرینش رو تخت زایمان من از ۶ سانت زور بالام اومد و کلی پاره شدم خیلی اذیت شدم برش دادناشونو اصلا نفهمیدم اصلا درد برش در برابر درد زایمان هیچی نبود

عزیزم منم دقیقا مثل خودت بودم منم از سه سانت بیشتر نمیشدم سر بچه اولم مردم. و زنده شدم 30ساعت فقط جیغ میزدم اخرم بردن سزارین از بس درد داشتم و گریه کرده بودم وقتی از بیمارستان اومدم انقدر خراب شده بودم که نگوووو

منم بیمارستان حکیم بودم ۹ ساعت درد کشیدم
دهانه رحمم رو دو سانت مونده بود بیشتر نمیشد ماماها میگفتن زایمان میکنی
ولی خدا خیر بده دکتر شیفت اونجا دکتر سخدری اومد بالاسرم گفت نوار قلب بچه یکم ضعیف شده احتمالا یکم مدفوع کرده میبرمت سزارین
خدا خیرش بده نذاشت بیشتر درد بکشم زود سزارین اورژانسی کرد

آخی عزیزم بهت افتخار میکنم. خداروشکر که خوبین هر دوتون
اشکم در اومد و منم زایمانم با تک تک حرفات یادم اومد😪خیلییی سخته خیلی

واقعا درد زایمان طبیعی نمیشه توصیف کرد

سلام عزیزم میدونم چی کشیدی خودمم زایمان طبیعی داشتم 🥲
خداروشکر هردوتون سالمین 🤲❤
خداحفظش کنه قدم نورسیده مبارک ❤
بهت درخواست میدم

الهی بمیرم برات
تو یه شیرزنی عزیزم🥺
قبلا این تجربیاتو میخوندم درک نمیکردم
ولی چون خودمم زایمان طبیعی داشتم تمام مراحلو با تمام وجود درک میکنم ...❤️‍🩹
امیدوارم دراینده پسرت خیلی قدردانت باشه جبران همه سختیات بشه..💝

اشکم دراومد به خدا چه سخت🥺

وای عزیزم درکت میکنم منم سزارین دوس داشتم ولی دردم گرفت متاسفانه رفتم طبیعی 😔برامن بخیه نمیتونستن بزنن بریدگی زیاد بود خونریزی شدید بچه باطبیعی آخرش دنیااومد ولی برابخیه کارم کشیده شد اتاق عمل هم سزارین فک کن تجربه کردم هم طبیعی از سزارین فقد شکمم باز نشد🥺

ب خودت افتخار کن تو بهترینی عزیزم

الهی بگردم برات چقد اذیت شدی مظلوم😞 چرا سزاارینت نکردن. نگفت اتفاقی برات بیوفته اخه

خدا لعنتشون کنه پست فطرتا

وقتی اب بچه کم باشه و مدفوع هم کرده باشه اصلاااااااااااااااااااا کیس طبیعی نیستی

باید اورژانسی سزارین میشدی

مثل زایمان من ❤🥲
ولی خداروشکر ک بچه هامون سالمن

اخ اخ بهار چشام پر شد ب قران😭😭😭😭😭😭😭😭😭

الهی عزیزم چقدر سختی کشیدی 🥹
خداروشکر هم خودت و همه نینی سالمین 🤍
لطفا برام دعا کن زایمان راحتی داشته باشم 🥺❤️

عزیز دلم .. تموم شد دیگه تو قهرمانی ❤️
چرا نمیشد بهت بی حسی بزنن بخاطر دیسک کمرت بود یا نه ؟

وای الهی بگردم چقد اذیتت کردن
کثافتا به هر دری زدن فقط سزارین نکنن

بگردممممم🥺🥺🥺🥺🥺
خیلی سختی کشیدییی
انشاالله زود خوب شی عزیزم🥺🤍

سلام عزیزم
چه سخت گذشت بهت درکت میکنم چون خودمم طبیعی بودم🥴
ایشالا که قدمش براتون پربرکت باشه حسین کوچولو🥰

ولی معمولا تو این شرایط ک بچه مدفوع میکنه سزارین میکنن
موندم چرا شمارو سزارین نکردن😢😢

الهی بگردم من ب لرز افتادم بخدا😭😭😭😭😭

منم طبیعی بودم وقتی از درد ها میگیمی فهمم منظورت چیه خدا قوت واقعا اما اینکه ۱۵ ساعت طول کشیده خیلییی سخت تر بوده واقعا افرین بهت

با خوندن داستانت یاد خودم افتادم گریم گرفت.. عزیزم ایشالا خودت و نینی سالم و سلامت باشید❤️😭

خدا ازشون نگذره که آنقدر عذابت دادن
وقتی شرایطتو دیدن، وقتی بچه آب دورش کم بوده،وقتی بچه مدفوع کرده!! باید میبردمت سزارین اورژانسی...
خاک بر سرشون
عزیزدلم بمیرم واست. خیلی سخته خیلی..
چقدر قوی بودی که از پسش براومدی ♥️♥️♥️

الهی خدا از پرسنل حکیم نگذره به حق این ماه عزیز

وای وای وای🥹چقدر اذیت شدی🥹

بمنم گفت زور نزن پاره میشه دیت خودم نبود یه لثه باسنمو آوردم بالا پوستم جر خورد کلی بخیه خوردم

چقدر سخت بوده واست 😢😢 خداروشکر به خیر گذشته،

من بچم مدفوع کرده بود فورا بردنم سزارین شدم

خواهر چرا سزارین نکردی ؟

خداروشکر دیگه گذشت و الان هر دو تون سالمید ماماهمراهت کی بود؟

نمی‌فهمم چرا سزارینت نکردن
چرا بهت مسکن نزدن
چرا اینجوری آخه لعنت بهشون میتونستن برات راحتش کنن

وای عزیزم چقدر سخت

باخوندنش گریم گرفت میدونم چقد سختی کشیدی الهی خداازین ب بعدشو برات قشنگ بسازه جات وسط بهشته عزیزم همین ک سالم الان بغلته ارزش داره باز الهی شکر هردوتون سالمین

سلام قشنگم
به سلامتی گلم
خداروشکرر که جفتتون سالمید
ان شاالله تنت سالم باشه
سایت بالا سر نی نی خوشگلمون باشه 💕
خداقوت به مادر قوی 💛🎀

وای دختر چ دردی کشیدی🥺😭😭😭کاش همون اول میرفتی سزارین😭

خداااااا لعنتشووووووون کنه خیر نبینن باید سزارین میشدی الهی بگم چی بشن انقد اذیت میکنن منم درد زیادی کشیدم ولی نه مثل شما

هیچ علایمی نداشتی بفهمی کیسه آبت کم شده حرکات بچت چطور بود

سوال های مرتبط