سلام شبتون بخیر
این تاپیک اینجا میزارم تا این روزا و شبهامو یادم نره
روزایی که ساعت۵صبح بیدار میشم و خونه رو مرتب میکنم و گاهی اوقات ب کارهای خونه میرسم و شبهایی مثل امشب تا همین الان داشتم درس میخوندم و دخترم بخاطر دو تا دندون اسیابش خواب عمیقی نداره روی پاهامه و صبح باید برم سرکار
این روزا هم مصادف شده با بیقراریها و اضطراب جدایی ریحانه جانم از من نه پیش مادرشوهرم میمونه نه مهد محل کارم و من باخودم میبرمش نیم ساعت پیشم میمونه و بعد همسرم میاد میبرتش
روزهایی که بعد تایم کار با یه کوله بچه و ریحانه میرم سرکلاس میشینم و خسته بر میگردم خونه و دوباره کارهای خونه 🤪وقتی الان فکر میکنم میبینم چقد خسته ام و بیخواب
یه دلم میگه از کارت استعفا بده و یه دلم میگه دیگ درس نخون و ی دلمم همشو باهم میخاد
خدایا بهم توان و تحملشو بده بتونم مدیریت کنم چون دیگ انرژیم داره تموم میشه توان بده ازین دوره ام سلامت بگذرم
برام دعا کنین دوستای خوبم

درس که میخونی‌ برای ارتقای شغلیته؟ آخه خواهرشوهر من تو سن ۴۶ سالگی داره وکالت میخونه میگه علاقه دارم. بعد مستاجر هست بچه مدرسه ای داره. مثلا میخواد به همه نشون بده خیلی همه چیز‌ تمومه ولی به نظر من به چه قیمتی!!!!

عزیزم چقدر سخت واقعا من که دارم بچه داری میکنم به هیچ کار دیگه نمیرسم واقعا خیلی قوی هستی که تا الان تونستی ایشالا بعد از اینم خدا بهت توانشو‌ میده 😘💗

خدا بزرگ وتو لیاقتش رو داری که فردی مفید برای جامعه وبرای خانوادت باشی توکل کن بخدا این روزا هم میگذره وفقط خاطره میشه خدا کمکت کنه

خدا قوت خانم جان.
والا من با خوندن تاپیکت هم حجم خستگی رو حس کردم برای خودم چه برسه واقعا تو این موقعیت قرار بگیرم. 😂

وقتی یه چیز بخای باید خب از یه چیزاتم بگذری
موفق باشی

امیدوارم خدا توان مضاعف بهتون بده🫶

ببخشید شغلتون چیه؟

سرکلاس اذیت نمیکنه؟