۴ پاسخ

منم همیشه لخت میگردم چ زمستون چ تابستون کلا اگه لباس گرم بپوشم خفه میشم

اره عزیزم این چه کاری بود جای سرد نشستی بچه همش باید جاش گرم باشه

ارهههه سرما پدر ادم درمياره
من عادت ندارم شلوار پام كنم
قشنگ اين دوران بارداري اذيتم 🤦🏻‍♀️

بچه منم اینجوری شده ولی من تو خونه لخت گشتم بعد که خودم گرم نگه داشتم آزاد کرد خودشو🥲

سوال های مرتبط

مامان آوا🥰 مامان آوا🥰 ۱ ماهگی
چقدر امروز برای من سخت شروع اول توخواب و بیداری حس کردم درد دارم دقیقا دوساعت بعد خواب ک بزور اونم ۴ صبح خوابیدم ساعت ۶ حس میکردم درد پریودی باشه جابجا شدم گفتم مثا هرسریه حالا بهترمیشم دیدم بعد یکساعت ن از مهره ها کمرم ستون فقرات انگاری که نبض میزنن بلندشدم نشستم یکم راه رفتم دوباره دراز کشیدم تا ۸اما بازم همونجور دیگه شیاف گذاشتم قرص زد انقباضو خوردم ب دکترمم پیام دادم یکساعت بعدش گف بیا زایشگاه عملت کنم تا تایمی که دکتر جوابمو داد بعد گذاشتن شیاف خداروشکر دردا کم شدن گفتم ن الان یکم بهترم گفت شل و سفت شدن شکم درد زیر شکم و کمرم تکون نخوردن بچه اینا خطرناکه حتما باید بیای
حالا نمیدونم براکسی پیش اومده این دردا نمیتونم بگم درد پریودی شدید یچز خیلی سبک بود اما کمرم دقیقا از دیشب انگار کل ستون فقراتم نبض میزدوتیز میکشید از طرفی چندباری بالباس سبک رفتم توحیاط بدنممم گرم بود حس میکمم سرما بهم خورده نمیدونم فقط دارم دعامیکنم برسم به ۱اسفند
مامان ویهان💙 مامان ویهان💙 ۱ ماهگی
#تجربه من از زایمان
#پارت اول
بالاخره بعد هفت روز اومدم تجربمو از زایمان بگم🤭
از 36هفته شروع کردم به ورزش و استفاده از گل مغربی و دوش آب گرم روزی دو دفعه دوش آب گرم میگرفتم 38هفته 4روز رفتم واسه معاینه دکترم ک معاینم کرد گف دهانه رحمت کاملا بستس اینو که گف انگار روی من یه سطل آب یخ ریختن خلاصه اومدم خونه تحرکم و ورزشمو بیشتر کردم تا چهل هفته که روز زایمانم رسید شبش کلی ورزش کرده بودمو پیاده روی فراوون تو دلم امید داشتم که شاید حداقلش دو سانت دهانه رحمم باز شده باشه ولی اینم بگم من هیچ دردی نداشتم حتی یه ذره
13اسفند تاریخ زایمانم بود صبح ساعت 10صبح رفتم بیمارستان گفتم تاریخ زایمانمه فرستادنم پیش ماما ازم یسری سوالا کرد گف دردی چیزی داری گفتم نه فق بچم تکون نمیخوره گف از کی گفتم از دیشب بعدش معاینم کردن گفتن دهانه رحمت بستس یعنی من مردم یه مامای دیگ رو صدا زدن اونم اومد معاینه کرد و گف بستس و بعد معاینه منو فرستادن ان اس اتی تموم که شد بهم گفتن ان اس تی خوبه و من بازم گفتم من تکونای بچمو حس نمیکنم گفتن پس برو سریع سونو فرستادنم سونو اونجا در حال انجام سونو بود دکتر ک بهم گف بچت تکون نمیخوره چن تا سرفه کن چن تا سرفه کردم چهارمین سرفم بود که یه تکون ریز خورد دکتر بهم گف همین کافیه و ثبتش میکنم گفتم یعنی چی شما به من گفتید بچت تکون نمیخوره سرفه کن تا تکون بخوره اینا رو نمیخایید ثیت کنید گف نه همین تکونش کافیه از یطرفم بهم گف آبریزش داری گفتم نه
گف مایع دور جنین خیلی کم شده منم با خودم گفتم خب حتما مینویسه تو سونو اینا رو ولی وقتی رفتم سونو رو به ماما زایشگاه نشون دادم گف هم تکونای بچت خوبه هم مایع دورش


اینو بخونید تا پارت بعدی رو بنویسم♥🤭
مامان دختر کوچلو مامان دختر کوچلو روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی :
خب سلام 😁
بلخره یکم سرم خلوت شد خب راستش من ورزش هامو از هفته ۱۹شروع کرده بودم توی ۲۸هفته فهمیدم که سنگ صفرا دارم درد شدیدی داشت یعنی جوری که دردش از زایمان هم بدتر بود به خدا خلاصه من دیگه تا هفته ۳۰که ورزش کردم بعدش نکردم چون درد سنگ صفرا هر چند هفته یه بار میومد و یه شب تا صبح درد میکشیدم بعدش میرفت
هفته ۳۵هفته۶روز درد سنگ صفرام اومد دیگه مثل قبل قطع نشد دخترم هم که شلوغ نگو فشار میاورده به سنگ صفرام خلاصه دکترا گفتن سزارین کنیم اورژانسی من گفتم خوب میشم سزارین هم دوس نداشتم
بعدش شد فردا پس فردا درد هام یه لحظه هم قطع نشد بعد دیدم خیلی عذاب میکشم به ماماخصوصی گفتم گفت ورزش کن تا حداقل زود زایمان کنی
من با درد صفرا رفتم حموم زیر اب گرم اسکات زدم بعد یکم هم نشستم تو اب گرم اومدم بیرون یه قرص استامینفون خوردم که دردم رو اروم کرد
جارو برقی کشیدم خونه رو جمع کردم ناهار پختم وسایل خودمو دخترمو جمع کردم گذاشتم ماشین
در حالی دکترم گفت معلوم نمیکنه شاید چند روز بکشه زایمان کنی منم خدا خدا میکردم که همون روز زایمان کنم و تمام
خلاصه دیدم لکه اومد قهوه ای و ژله ای موهامو بافتم و اماده شدم شوهرم گفت تو نمیزایی الکی نرو بیا بشین
رفتم تو زایشگاه ماماخصوصی اومد تا معاینم کنه کیسه اب ترکید و پخش شد همه جا 🤣
گفت پاشو بدو تو اتاق ها اماده شو بستری هستی
منم شوک زده
خلاصه بگم براتون شوهرم هنگ کرده بود