سوال های مرتبط

مامان اُمید۹۹آنیتا۴۰۳ مامان اُمید۹۹آنیتا۴۰۳ ۷ ماهگی
مامان پرتقال ها مامان پرتقال ها ۷ ماهگی
تجربه زایمان

یکی از مادران اتاق دیابتی بود که قبل از من سوند را برایش زده بودند و با دهانش صدای سوختن می داد، من هم رفتم و در اتاق پذیرش دراز کشیدم، پرسیدم بالاخره مشخص نشد کدام یکی از ما اول می رود؟
گفت شما نفر اول هستی.
یک لوله را با دست در مثانه فرو کردند که آه و ناله و داد و بیدادم بلند شد.
خانم دکتر که صدایم را شنید با ذوق و پرانرژی پشت دریچه آمد و صدایم زد.
سلام و صبح بخیر گفتم، راستش از این آمادگی و سرزندگی اول صبحش انرژی گرفتم. اما سوند من نشتی داشت و دوباره یکبار دیگر جاگذاری کردند و باز ناله من، لباس دادند عوض کردم ولی باز هم نشتی داشت. اما گفتم دیگر دستکاری نکنید و با سوزش برگشتم به اتاق.
ویلچر آوردند، و قبل از آن پارچه های خوشگل گل دار، پرسیدم چیست؟
دیدم شنل است، دوباره مثل عروس ها روی سرم انداختم و روی ویلچر نشستم. بقیه را نمی دانم، اما من خوشم آمد که مجبور نیستم با لباس باز و گردن و یقه از اتاق خودم تا اتاق عمل که از بخش زنان، بخش مردان، بهش اطفال، زایشگاه می گذشت را بروم.
از در که خارج شدم همسرم با لبخند و شوق ویلچرم را گرفت و احوال پرسی کرد و مرا با اتاق عمل برد.‌
این کار درصد بسیار زیادی از استرس و افکارم را کم کرد.
دیدن چهره نورانی، بشاش و منتظر همسرم که تا کمتر از یک ساعت دیگر دخترکش را در آغوش می گرفت مرا هم هیجان زده کرده بود.
در باز شد و ویلچرها وارد شدند یک نفر جلو آمد ماسک زده و کلاسوری در دست.
ادامه دارد...