خانمها من همسرم جاده میره منو میبره روستا منم با طول سرویکس کم و درد تویی واژن این هیچ میرم روستا به مادرشوهرم میگم درد دارم نمیتونم باید دراز کش باشم بجه ام پایینه اصلا حالیش نیست میگه پاشو غذا بزار کارتو بکن آخه خدایا به کی بگم نمیتونم

خدا لعنت کنه ادمای اذیت کن و بی درکو.

عزیزم به هیچ قیمتی خودت نرو

کسی دل خوشی از مادرشوهر نداره ها ولی ماله تو دیگ نوبره من میرم خونه مادرشوهرم سفره پهن میکنن جلوم میرم میخورم میام عقب علنا هیچکاری نمیکنم خب ماه اخرته دیگ کارکردن چیه تازه دنیا هم بیاد بچم اونموقع هم بچم کوچیکه کارنمیکنم اینارو خودت از اول باید بهشون میفهموندی

عزیزم بعظیا واقعا درک ندارن مادر شوهر شما قدیمی بوده افکارشون رفتارشون مال دهه های 50 احتمالا به فکر خودت باش به کسی گوش نده

چرا میری خونه ی مادر شوهرت خو .. یاهم ک میری اصلا بلند نشو .. اگه بلند نشی ناهار چی میخوای بخوری🥲

چقدبی وجدانه
به شوهرت بگومن نمیتونم تکون بخورم نبرتت

به جهنم که نمیفهمن
سلامتی خودت و بچه مهم تره
اگه دور از جون اتفاقی بیوفته هم نمیان قربون و صدقه ات برن
اصلا فشار نیار به خودت
بعضی کار ها اشکال نداره ولی وقتی فشاره رو ادم باید ترسید

عجب آدم نفهمیه اگه دختر خودش بود نمیذاشت دست ب سیاه وسفید بزنه هاا...خب نرو روستا چرامیری بشین تو خونت راحت

نرو ب شوهرت بگو وونم درک میکنه ماه اخرته دیگ غذا درست کردنو اینا چیه چ ماددشوهری
مادرشوهر من میرم خونشون اصلا نمیتونه جلوی شوهرم بگه این لیوانو بده