سلام دخترا میخوام پارت زایمانمو بزارم براتون

از وقتی که وارد نه ماه شده بودم فشارم هی بالا پایین میرفت سه شنبه صبح رفتم اورژانس مامایی فشارمو گرفتن 15 بود بستری شدم سوند اینا وصل کردن ولی بردن اتاق طبیعی دو تا سرم زدن با آمپول فشار ولی اصلا دردم نمیومد و سرگیجه هم داشتم فشارسنج هم بهم وصل بود بهم نه ناهار داده بودن نه شام شد دوبار معاینه شدم دو سانت بودم بهم میگفتن تا صبح طبیعی میزایی ولی نمی‌دونم چرا غذا نمیدادن شد ساعت 10 شب که سرگیجه و فشارم درست نشد هی 15 میشد میومد 13 میشد پرستارم اومد گفت میبریمت اتاق عمل بردن بی حسی زدن ساعت 11‌ونیم اینا عملم تموم شد بردن بخش بچه هم چون زردی داشت رفت دستگاه سرگیجه روز اول داشتم درد هم کمی داشتم روز اول ولی الان بهترم فردا هم مرخص میشم خودم راه میرم بچمو شیر میدم دختر قشنگ من 38 و 5 روز با وزن 3100 گرم به دنیا اومد وقتی میبینمش تموم دردا یادم میره و دخترا اینکه من پمپ درد اینا نخواستم اونقدری درد نداشتم که پمپ هم احتیاج داشته باشم انشالله همتون به سلامتی زایمان کنین 😍😍😍

۵ پاسخ

سزارین اگه تو بیمارستان خوب مرتب شیاف بزاری نیاز به پمپ درد اینا نیس من که خدایی میگم پرستارم میامد شیافتم سر ساعت میزاشت من اصلا درد حس نمیکردم فقط یه درد طبیعی کمی داشتم که اونم در حد درد پریودی بود من قبل زایمانم همه من از سزارین میترسوندن و ترجیحم طبیعی بود که وقتی رفتم بخیه سرکلاژم باز کنم دیدم درد طبیعی بدتر رفتم سزارین و از انتخابمم راضیم چون خدایی دردش کمتر طبیعی هست

من از ۸ ماه گاهی فشارم ۱۳ میشد گاهیم به ۱۴ البته دو سه باری ب ۱۴ رسید
بعد گ سزارین شدم کلا فشارم الان همش بالاس حتی ب ۱۷ رو ۹ هم میرسه قرصم میخورم بی فایدس موندم چیکار کنم هر چیم دکتر میرم کاری برام نمیکنن

کدوم دکتر عملت کرد ؟

انشاءالله هردوتاتون سلامت باشین گلم

فشارش بالا چ علایمی دارع؟

سوال های مرتبط

مامان آنا مهر مامان آنا مهر ۱ ماهگی
تجربه سزارین من

من تاریخ سزارینم 4 اذر بود شنبه صبح که از خواب بیدار شدم دل درد داشتم که نمیدونستم تا چه حد طبیعی هست مقاومت میکردم تا اینکه ساعت 11 شب شدید تر شدتصمیم گرفتم برم زایشگاه تا همسرم براش یه کار فوری پیش اومده بود تا بیاد طول کشید اخر سر ساعت 2 شب رفتم زایشگاه که معاینه کردن نوار قلب ودستگاه تست درد بهم وصل کردن بهم گفتن سریع باید بری اتاق عمل من رو بردن اتاق عمل ودخترم به دنیا آمد وساعت 6صبح من روبردن بخش چون بی حسی بودم قانونا نیاید دردی رو حس میکردم چون ساعت 4 برام بی حسی رو زده بودن خیلی خیلی درد داشتم به همراهم گفتن برو شیاف بگیر بیار وقتی اومد شیاف بزاره گفت غرق خون هستی که پرستار و دکتر رو خبر کردن سریع منو بردن اتاق مادران پر خطر یه سری دارو دادن فایده نداشت که باز از اونجا منو با تخت بردن زایشگاه اونجا تا ساعت 11 برام یه سری دستگاه دیگه وصل کردن دوتا دستم سرم دوتا پام هم همزمان سرم وصل شده بود طی دو مرحله نزدیگ با 8 تا قرص زیر زبانی برام گزاشتن ومن همچنان خونریزی درد داشتم بالا سرم هم کلی دکتر وپرستار وماما هر چند دقیقه یکبار شکمم رو فشار میدادن خیلی درد می‌گرفت در حد مرگ خیلی خیلی تجربه بدی بود که تمام شد روز اول واقعا گیج بودم روزهای بعد بهتر شدم ولی دچار کم خونی شدید شدم
که بهم دارو دادن اگه تا شنبه بالانره باید برم بهم خون وصل کنن
واینکه خودم زنان بستری شدم دخترم زردی گرفت اطفال اجازه هم نمیدادن که هر دو یه جا باشیم زردی دخترم اومد پایین خودم هم مرخص شدم تا اومد بگم خدایا شکرت بازم زردیش رفت روی 11 که دستگاه کرایه کردم الان هم داخل دستگاه هست اگه راه تجربه در زمینه زردی نوزاد دارید بهم بگید
مامان ‌‌ʜᴀᴍɪɴوتودلی🐻 مامان ‌‌ʜᴀᴍɪɴوتودلی🐻 هفته شانزدهم بارداری
تجربه ی من از زایمان سزارین 🩵
من هفته ی 37زایمان کردم بخاطر اینکه فشارم بالا بود و اگه بیشتر میموند
هم برای من خطر داشت هم برای هامین 🥲
ساعت 8 9شب بود من سرم گیج رفت داشتم میوفتادم زمین اصلا نمی‌تونستم راه برم از فشار بالا فشارم رو 13 ونیم رفته بود
رفتیم دکتر سریع دکتره گفت سریع برین بیمارستان بستری شید
رفتم بیمارستان بستری شدم شوهرم رفت ساک بچه رو خودمو آورد
دکترم گفت ک تا فردا اگه فشارت اومد پایین زایمان نمیکنی اگه نیومد پایین زایمان می‌کنی ساعت 5 صبح بود فشارم داشت همینجوری می‌رفت بالا تر 14شده بود فشارم
1403/3/5 هامینم بدنیا اومد ساعت 6ونیم صبح
من وقتی اومدم بیرون از اتاق عمل خوب درد خیلی داشتم ولی اونجوری نبود ک قابل تحمل نباشه
با پمپ درد و شیاف اینا خوب شد دردم بهتر شد یعنی
نینی خداروشکر تو دستگاه اینا نرفت و زردی نداره
من الان هنوز بیمارستان بستریم درد خب دارم کمر درد و زیر شکمم خیلی درد می‌کنه ولی من راضیم ی خانومی طبیعی بود خیلی بیشتر عذاب کشیدن
🤍
مامان ایلیا:) مامان ایلیا:) ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
13آبان ماه من 37هفته کامل شده بودم که از شبش سردرد شدید داشتم که احساس میکردم فشارم رفته بالا صبح زود بیدار شدیم رفتیم درمانگاه بیمارستان اونجا فشارمو گرفتن 14بود سردردم خوب نمیشد گفتن برو اورژانس مامایی اومدم اونجام هر کاری کردن خوب نمیشد ولی فشارم اوکی شده بود بعدش ازمایشو اینا گرفتن خلاصه منو فرستادن بخش تا بستری بشم
شب ساعت یازده بود من یه لحظه یه درد دی پیچید تو شکمم و سفت شده بود اومدن ان اس تی گرفتن گفتن درد نشون میده بعدش اومد معاینه کرد گفت دوسانت باز شدی سریع بردنم زایشگاه منم فقط داشتم گریه میکردم خانوادم کلا شهرستان بودن تنها بودم اونجا
بعدش دوباره اومدن منو معاینه کردن اونم وحشتناک که نگم از دردش براتون همون دوسانت بودم
خلاصه من اون شبو با دوسانت تو زایشگاه بستری شدم تا صبح شد گفتن
هفتت بالاس باید ختم بارداری بدیم
دو روز بهم امپول فشار وصل کردن ولی هیج جوره باز نمیشدم بعد از کلی درد کشیذن شدم سه سانت
مامان نازم مامان نازم ۱۰ ماهگی
مامان آوا مامان آوا ۶ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه منو بردن اتاق خودم و دخترم هم بعدش زود آوردن پیشم دردام کم کم داشت شروع میشد ولی خب همش بهم مسکن میزدن و پمپ درد هم داشتم ولی فکرکنم تاثیر خاصی نداشت مسکن هایی که خود شخص دکتر میگفت و اونا میزدن تو سرم خیلی خوب‌ بودن.
راسی تو اتاق عمل شکممو فشار دادن که خب بیحس بودم هیچی نفهمیدم
ولی وقتی بی حسیم رفت تو اتاق دوسه بار دیگه هم فشار دادن که من مردم و زنده شدم دااااد میزدم از دردش ، شوهرم و مامانم دستامو گرفته بودن و پرستار فشار میداد ولی خب همین کار باعث شد کلا تا الان که خونه ام خونریزی خیلی کمی داشته باشم.
بعد یکی اومد منو بلندکنه راه بریم بلند که شدم خون ازم رفت و سرم گیج رفت و فشارم افتاد و از حال رفتم ولی درد اونجوری نداشتم فقط فشارم خیلی افتاد که پرستار بیخیال شد گفت بخواب بعدا دوباره میام
بعدش کلا درد خیلییی زیادی که نشه تحمل کرد نداشتم همه چیزم خوب بود بچم هم شیر میدادم که اولش خب‌ آغوز بود ولی از ۳۱ خرداد شیرم اومد کامل و بچم هم میخوره و سیر میشه خداروشکر
مامان طنین🍓🍫 مامان طنین🍓🍫 ۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم با تحربه سزارینم 🤗
ساعت یه ربع به هفت دکترم گفته بود بیمارستان آرتا باشم از ۱۲ شب به بعد نباید چیزی میخوردم، صبح رفتم بیمارستان از سوند وحشت زیاد داشتم ولی خب زیادم درد نداشت فقط اولش یکم سوزش داشت ، نوار قلب بچه رو گرفتن سوند وصل کردن بردن اتاق عمل ، اونجا دیدن استرس دارم انقد باهام شوخی کردن تا حال و هوامو عوض کنم امپول بی حسی رو زدن حتی یذره هم درد نداشت دکتر مهاجری یه اهنگی رو باز کرد و شروع کردن به عمل 😂 همین که بی حسی رو زدن من به ثانیه نکشید بی حس شدم یه پرده جلوم کشیدن به دو دیقه نکشید که صدای گریه بچمو شنیدم بهم نشون دادن انقددد سیاه بود که گفتم خدایا این به کی رفته😂😂😂ولی خب چند ساعت بعدش رنگ پوستش سفید شد، بعد از عمل منو بردن ریکاوری اونجا میلرزیدم که گفتن عادیه فشارمو گرفتن فرستادنم بخش اونجا یکم حالت تهوع و سرگیجه داشتم که باز گفتن عادیه اینم بگم من چون ترسیده بودم این حالتام به نظر خودم از همون ترسیدنه بود