توی ریکاوری بالا سر هر مامانی ی ماما بود ، توی تایمی ک من خواب بودم بچمو به باباش نشون داده بودن و بعد اوردن رو سینه من گذاشتن که بریم بخش، من توی اتاق عمل پمپ درد خواسته بودم و بهم وصل کرده بودن اروم بودم ، خواستم اتاق خصوصی بگیرم ک پرشده بود چون اون روز روز شلوغی بود ،رفتم اتاق دوتخته اما اونجا تنها بودم اتفاقی و کسی نیومد( اگر براتون مهمه راحت باشید حتما اتاق خصوصی بگیرید چون رفت و امد میشه من چون دوازده عمل شدم اتاقا پربود اما شانس اوردم) شیاف گذاشتن برام ، مسکن زدن ب سرمم و پمپ درد ، اروم بودم اما درد هم حس میکردم ولی بشدت گشنم بود و دوس داشتم چیزی بخورم ک هشت ساعت بعد مجاز به خوردن شدم کتچی و چای عسل و اب کمپوت و مایعات و‌اگر بری برای مدفوع بعدش اجازه میدن غذا هم بخوری ک من اخرشب رفتم غذا خوردم و بعد ازون رفتیم کلاس اموزشی ، شب منو راه بردن سرویس بردن و‌… صبح هم چند دکتر و ماما خودم و دخترم رو چک کردن ، فیزیوتراپ اومد اموزش و ورزش داد ، و بعد ازون مرخص شدیم‌

۶ پاسخ

هفت رفتی اتاق عمل دوازده عمل شدی؟

مبارک باشه 😍🎉💖

الان چطوری؟درد داری؟راحت میتونی بلند شی و بری سرویس؟

سلام سزارینی بودی؟

مبارک گلم ممنونم یعتی همه بیمارستان ها اینجور باشه چقد خوب میشه

عزیزم من میخام بیمارستان دولتی سزارین کنم سزارینم هم اجباری هست بنظرت میشه خودم پمپ درد بخرم با خودم ببرم

سوال های مرتبط

مامان هایلین مامان هایلین ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت 3
بعد از تموم شدن عمل منو بردن ریکاوری نمیدونم چرا میلرزیدم انگار از هیجان بود از ی طرفم سردم شده بود پرستار اومد یه لوله گذاشت زیر پتوم که گرما میداد و بهترشدم یکی دو ساعتی تو ریکاوری بودم که بعدش ک اومدن ببرنم بخش پرستار اومد و ماساژ رحمی داد که اصلا درد نداشتم چون هنوز بی حس بودم اصلا از ماساژ رحمی نترسین واقعا هیچی نبود راستی اینم بگم ک من پمپ درد هم گرفتم اولش نمیخواستم بگیرم ولی دکتر پیشنهاد داد ک بگیری بهتره منم پمپ درد گرفتم اما با وجود پمپ درد هم ی کوچولو درد داشتم ک قابل تحمل بود حالا نمیدونم اگر پمپ درد نمیگرفتم دیگ چه حد دردی داشتم.بعد از ماساژ رحمی منو بردن بخش و دخترمم اوردن پیشم دیگ اون لحظه هیچی از خدا نمیخواستم چون خدا بزرگ ترین نعمتشو بهم داد و من فقط دعای روی لبم اینه ک خدا ب همه چشم انتظارا این لحظه رو هدیه کنه و توی اتاق عملم این دعارو کردم.اینم از تجربه ی من از زایمان سزارین ک کاملا راضی بودم و تا اینجا راضی هستم اگر سوالی دارین درخدمتم شاید نکته هایی باشه ک من جا انداخته باشم بپرس ازم
مامان 🍪 کلوچه مامان 🍪 کلوچه ۵ ماهگی
مامان آیسا💖✨ مامان آیسا💖✨ ۳ ماهگی
تجربه زایمان #2✨
دیگه دکتر رسید از اتاق عمل زنگ زدن سریع بیارینش ،، منو با ویلچر بردن اتاق عمل تو تریاژ برام سوند وصل کرده بودن که اونم درد داشت،، دیگه رفتم رو تخت نشستم بهم گفت خم شو برا آمپول ،، ببینید اصلاااا بخدا درد نداشت دردش مثل همون آمپول معمولیه شما هیچی نمیفهمین ،، آمپول ک زد من دراز کشیدم بعد چند ثانیه پاهام سر و سنگین شد که نمیشد تکونشون بدی،، دکتر با دستیار عمل شروع کردن بعد ۵ دقیقه صدا دخترم پیچید تو اتاق ساعت ۱ و نیم به دنیا امد،، هم دکتر هم پرسنل اتاق عمل میگفتن دخترت خیلی واسه تاریخ ۴.۴.۴ عجله داشته نتونست ازش بگذره 😂😂
دیگه چون خونریزی داشتم یکم پروسه بخیه اینا طول کشید ،، حالت تهوع ام داشتم ،، فشارمم یهو بالا پایین میشد هی حالم بد میشد بهم انواع سرم و آمپول میزدن ..تا اینکه تموم شد و رفتیم ریکاوری.. ماساژ رحمی تو اتاق عمل انجام شد .. تو ریکاوری ام دوبار فشار دادن ک من متوجه نشدم بعد یه ساعت تقریبا ساعت ۳ شب رفتیم بخش،، اینم بگم من پمپ دردم داشتم..بخایی حساب کنی تا ساعتا ۱ ظهر من هنوز بی حس بودم دردی متوجه نمیشدم
بعد اونم با پمپ درد و شیاف واقعا قابل تحمل بود ،، موقع راه رفتنم نمیگم خیلییی راحت بود
ولی خب اونقدر سخت نبود که نشه تحملش کرد..
مامان اِلارا💗🧸 مامان اِلارا💗🧸 روزهای ابتدایی تولد
تجربم از سزارین خیلی کوتاه میگم😄
اول رفتم بلوک زایمان نوار قلب گرفتن سوند وصل کردن اولش حس بدی داشتم بعد نیم ساعت رفتم اتاق عمل بی حسم کردن یکم نفس تنگی و تهوع گرفتم بهم آرامبخش زدن چند ثانیه آروم شدم دیدم دکتر داره شکممو ماساژ میده انگار بعد یهو صدای گریه دخترم اومد کل روند سزارین ۲۰ دقیقه کشید بعد رفتم ریکاوری لرز کردم شدید ولی دردی نداشتم تا اوردنم داخل بخش هم درد نداشتم فقط میلرزیدم لباس تنم کردن پد گذاشتن واسم دوتام شیاف گذاشتن بیحسیم رفت و من دردم شروع شد اما قابل تحمل بود بعد دیگه خوب بودم به بچه شیر دادم اومدن ماساژ رحمی دادن شکممو😬 یه دردایی شروع مثل انقباض و دلپیچه اونا خیلی بد بودن ولی جوری نبود ک نشه تحمل کرد حدودا دوساعت درد غیر قابل تحمل داشتم ولی بیصدا بودم بچه رو میدیدم آروم میشدم🥲❤️بعد از ۸ ساعت برام چای عسل اوردن و مایعات خوردنو شروع کردم بعد ۱۲ ساعتم سوند و کشیدن و راه رفتم و رفتم سرویس بهداشتی که خیلی سخت بود ولی بعدش بهتر شدم خونریزیم کم شد دردمم نصف شد
الانم درد دارم ولی با شیاف قابل تحمله و به نظر من نیازی به پمپ درد و اینا نیس
چیزایی ک برای من سخت بود... ماساژ رحمی بعد از بیحسی و اولین شیر خوردنای بچه انگار رحمم فشرده میشد خیلی درد داشتم همین😄
مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 مامان پناه کوچولو🩷👧🏻 ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۳
رفتم تو اتاق عمل واسم آمپول بیحسی زدن اصلا نفهمیدم ۵ دقیقه ای هم پاهام بی حس شدن و پرده کشیدن و عمل رو شروع کردن من تازه داشتم در و دیوارارو نگاه میکردم که شکمم رو به تکون هایی دادن و صدای گریه بچه شنیدم دیگه اوردنش چسبوندنش به صورتم حتی تو اتاق عمل گذاشتنش رو سینم شیر بخوره من با نینی درگیر بودم که پردرو برداشتن و گفتن تموم شد رفتیم ریکاوری
تو ریکاوری گفته بودن میلرزیدو اینا لرزش در حد وقتی که تب و لرز میگیری و چیز خاصی نبود
باد ۱ ساعت اوردنم تو بخش
شوهرمو مامانمو دیدم بهم گفته بودن سرتو بالا نگیر که سردرد نگیری منم سرمو بالا نگرفتم اما خیلی حرف زدم سردرد نگرفتم چون پمپ درد و اینا گرفته بودم درد خاصی مداشتم موقع راه رفتن هم بخاطر پمپ درد بازم درد نکشیدم خلاصه که همه چی راحت بود من خودمو واسه بیشتر از این ها آماده کرده بودم اما همه چیز قابل تحمل بود و من الکی گندش کرده بودم به نظرم حتما پمپ درد بگیرید
مامان نون خامه ای🩷🧁 مامان نون خامه ای🩷🧁 ۳ ماهگی
پارت دوم داستان زایمان
و من دیگ واقعا استرس گرفته بودم و ضربان قلب بچه هم رفته بود بالا تا و خب برای بچه دارو و اینا تو سرم ب من زدن ک بهتر شد ولی خودم هنوز سردرد و اینا رو داشتم ک دکتر اومد گفت این دوز آخر ضد سردرد تو سرم رو بگیر اگر بهتر نشی باید اورژانسی ببریمت سزارین و من دیگ از نظر زایمانم خیالم راحت شد و این رو بگم ک واقعا از طبیعی ترسیده بودم و خوف ورم داشته بود ک این شرایط رو بدتر کرده بود..
سرم سردردم هنوز کامل تخلیه نشده بود ک ماما ها اومدن و برام سوند وصل کردن و من رو برا اتاق عمل آماده کردن و با همون تخت چون سردرد داشتم من رو منتقل کردن اتاق عمل رفتم داخل اتاق عمل ی اتاق گرم بود ک پرسنل داشتن لوازم عمل رو آماده میکردن و منم گفتم نگاه ب لوازم نکنم ک بترسم ولی خب واقعا ی حس بیخیال نسبت ب خودم داشتم اما نگران بچه بودم چون سن بارداری من ۳۶ هفته و ۶ روز بود و داشتم زایمان میکردم دکتر اسپاینال اومد و من رو سرگرم کرد و کمرم رو سِر کرد و یهو پاهام داغ شد و بی حس شده م همش قرآن میخوندمو دعا میکردم ک یهو گفتن مبارک باشه دختر نازت بدنیا اومد و از بالا پرده نشونم دادن منم گریه کردم حسابی..بردنش وضعیتش رو چک کنن ک من همش خبر گرفتم و میگفتن خداروشکر کامل و سالم هست و بعد آوردن گذاشتن رو صورتم و حسابی بوسش کردم
مامان کارن مامان کارن ۲ ماهگی
پارت ششم
امیدوارم همه تجربش کنن
بیست دیقه هم طول کشید که دوختن شکمو و فشارم حالیم میشد دارن میدن ولی واقعا هیییییچ دردی حس نمیکردم ولی متوجه میشدم فشارای محکمی میدن
و پمپ درد هم همون موقع وصل کردن و منو از روی تخت اتاق عمل روی تخت دیگ ای گذاشتن و انتقالم دادن ریکاوری
بچه هم‌نمیدونستم کجاس
میدونستم ی سر میبرنش پیش همراهام ک ببیننش
منو تو ریکاوری هم فشار رحمی دادن و دیگ من گیج منگ‌بودم و بچه رو اوردن شیر دادن بهش و رفتیم سمت بخش
اتاق vipگرفته بودم اونجا رفتیم دیگ من تو حالت خلسه بودم
خواب و بیداری
گیجی ومنگی
میدونستم‌برای اون پمپ دردم ممکنه باشه
همه چی تا اون موقع خداروشکر خوب پیش رفته بود و اونطوری ک‌من اتاق عملو گنده کرده بودم نبودم
اتفاقا بخش شیرینش همون اتاق عمل و تولد بچه اس
پس اصلا نگران نباشین‌همون اول گفتم هیچکس ترسوتر از من نیس پس اینو منِ ترسو دارم بهتون میگم که اصلا از اتاق عمل نترسین
دمای اتاق عمل هم اونقدری سرد نبود در حد خیلی معمول
اخرای عمل هم برقا رف شانس ما تا بخواد موتور برق عمل کنه ی دو دیقه ای طول کشید و من گرخیده بودم
تو بخش ک‌اومدم دندونام بهم میخورد و میلرزیدم نمیدونم سردم بود یا برای خونی بود ک از دست داده بودم
هوای ب اون گرمی پتو انداختن رومو من گیج بودم و تو حالت خواب و بیداری
همه چی خوب پیش رفته بود و من دردی اصلا حس نکردم و اگ هم کوچیکترین دردی حس میکردم دکمه پمپ دردو فشار میدادم و ساکت میشدم
برگردم عقب صدبارم بازم پمپ دردو با هر قیمتی باشه میگیرم و خوشحال بودم ک گرفته بودم و به حرف کسی گوش نکرده بودم ک میگفتن نگیر روی شیرت تاثیر میزاره و فلان ....