نمی‌دونم چرا حس میکنم بعضی اوقات کم میارم الان دو روزه که مامانم پیشم نیس و با نی نی تنهام و حالم خیلی بده هم خسته روحیم که بعد زایمان دچارش شدم هم جسمی نمی‌دونم چجوری مدیریت کنم خودمو و این اوضاع رو🥲🥲🥲🥲🥲

منم از اولش همش پیش مامانم بودم تا دو سه هفته پیش.شوهرم شیفتیه یه هفته خونس یه هفته سرکار اون یه هفته ای ک میرم خونه خودم منم مثل شما دلم میگیره و دستم ب هیچ کاری نمیره.حالا از اونجا شانس اوردم خونمون با مامانم اینا روبروییم فقط شبا تنهام روزا همش پیشمونه و کمکم میکنه.ایشالله هیچوقت خدا مامانامونو ازمون نگیره و مریض نشن هیچوقت🤲🏻🤲🏻

همدردیم عزیزم
من دیشب دیگه اونقدر کلافه بودم که شوهرم و بیدار کردم بچه رو گذاشتم بغلش ،دستش و گرفتم آوردم تو پذیرایی خودم رفتم تو اتاق درم بستم گرفتم تخت خوابیدم 🤣 دو ساعت بعد یهو پریدم از خواب رفتم دیدم بچه رو پاشه سرش رو دیوار دو تایی خوابن
خدا پدر اون دکتری که به من گفت شیرخشک کمکی بده بیامرزه واقعا

بچه منم بغلی شده همش باید بغل باشه ی دقیقه ک زمین میذارمش گریه می‌کنه ولی خداروشکر مامانم و خواهرم هستن فعلا کمکم میدن ..واقعا سخته تنهایی الان ک فک میکنم برم خونه خودم دیوووونه میشم آخه الان خونه بابامم

هعییی من ۲روز بود زایمان کرده بودم بابامو از دست دادم قدر روزاتو بدون حتی مامانم نتونست کنارم باشه😔

‌همدردیم بچه منم بغلی شده شدید ی لحظه ام زمین نمیمونه چاره نیس باید تحمل کرد

مدیریت نداره فقط باید بگذره منم تمام بدنم درد میکنه از بس بچه بغل میکنم و صبح تا شب شب تا صبح راه میرم زندگی عین یه کابوس شده برام

منم بعد دوماه اومدم خونمون
از اول بارداریم خونه مادرم بودم شیراز الان اومدم خونه خودم بوشهر
پدرشوهر ومادرشوهرمم اوردم
خیلی خسته شدم نمیدونم چکار کنم شبا میشینم گریه میکنم
امروز همش کریه کردم از خستگی پاهام وز وز میکنه درد شدید دخترمم فقط باید تو بغل باشه اونم بجز خودم پیش کسی اروم نیست
کلافه شدم
نمیدونم غذا درست کنم ب بچه برسم جارو و هزارتا کار دیگ