۹ پاسخ

پسرمو خودم میبرم حموم اما با لباس کامل تاپ و شلوارک تنمه
اونو میشورم لباس میپوشونم بعد خودم میرم حموم خیلی وقته بدون لباس نیستم جلوش

یعنی جلوش بدون لباس بودی تا الان؟ من خودم دختر دارم ولی تا حالا بدون لباس نبردم حموم چون به نظرم اصلا درست نیس بچه های الان هم که ماشالله همه کنجکاو و باهوش

از بچگی پسرمو میبرم اول بعد خودم میرم نمیشه با بچه رفت حموم

من از عید ب اینور باخودم حموم نمیبرمش اگرم ببرم خودم با لباس میرم میشورمش

من تقریبا ۱سال و نیم هست خودش میره میشوره من میرم نظارت میکنم فقط قبلش با همسرم میرفت که حتی همسرمم لباس زیرشو در نمی‌آورد قبلشم خودم با لباس میبردم

من خودم میبرمش ولی با لباسم بچمو می‌زارم بازی کنه بعدم می‌شورم لباساشو میکنم میدم بیرون بعدش خودم میرم دوش میگیرم تا الان لخت جلوش نبودم

من از همون نوزادی هم لخت نشدم پیشش ببرم حمام همیشه با تیشرت شلوار میبرمش تموم که شد میبرمش بیرون بعد خودم میرم دوش میگیرم

من‌ دختر دارم
چند ماهی هست با خودم نمیبرمش
بعد با خودت میبردی درست آب باری میکرد
جلوش چطور تمیز کاری میکردی؟

حداقل بکسالو نیمه با من نمیاد میره اب بازی میکنه اخر سر من میشورمش میارمش بیروت

سوال های مرتبط

مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت ۸۸
نزدیکای ظهر بود که از بیمارستان مرخص شدم....
شاید غیر قابل باور باشه ولی اصلاً سعی می‌کردم صورت بچه رو نگاه نکنم....
خیلی می‌ترسیدم می‌ترسیدم یه وقت مهرش به دلم جوری بیفته که نتونم از خودم دورش کنم....
و باید خودمو کنترل می‌کردم و هرگز به این چیزا فکر نمی‌کردم چون من امید مادر شدنو تو دل یه مادر دیگه زنده کرده بودم....
حتی توی راه خودم بغل نگرفتم بچه رو دادم بغل مادر شوهرم....
تا رسیدیم خونه من رفتم دوش بگیرم....
همونطور که داشتم ل.باسامو در می‌آوردم تا برم ح.موم داشتم با جاریمم صحبت می‌کردم....
زن داداش من دارم میرم دوش بگیرم خودتون بچه رو حمام کنید و هر کاری که دوست دارید انجام بدید لطفاً دیگه در مورد بچه با من صحبت نکنید که این کارو بکنیم یا نکنیم این بچه مال شماست فکر کن خودت بیمارستان رفتی و بچه رو با خودت آوردی.....
زن داداش صورتمو بوسید و رفت....
توی حمام تا تونستم گریه کردم....
من به خاطر حس خوب که به زن داداش داده بودم و هم به خاطر دوری که از بچه‌ام داشتم.....
اما خب من یه دختر دیگه داشتم من یه نور چشم دیگه داشتم.......
مامان آرشا و آیهان مامان آرشا و آیهان ۴ سالگی
دوستان غصه داره منو میکشه خیلی ناراحتم از وقتی زایمان کردم کارام زیاد شده خودم دست تنهام اینا هیچی بخاطر آرشا ناراحتم هرشب میگیرمش توبغلم و گریه میکنم
قبلا ازساعت۴تا۱۰شب فقط باهم وقت میگذروندیم بیرون میرفتیم بازی میکردیم حالا گیر داداششم گریه میکنه همش نمیتونم زیاد باهاش بازی کنم کلییییییی بغل و بوسش میکنم ولی خس میکنم کافی نیس خیلی دلتنگشم بدون من وارد اتاقش نمیشد حالا همش تو اتاقش تنها بازی میکنه اخ قلبمممم غذامیدم داداشش گریه میکنه میبرم خموم باز داداشش اصلا نمیتونم وقت بگذرونم بچم وزن کم کرده مرتب ازش کمک میخوام چون کسی نیس کمکم کنه دلم میسوزه صبح ک میشه تا میخوام باهاش وقت بگذرونم داداشش بیدارمیشه شیر و رسیدگی میخواد
متاسفانه هیچکی نیس کمکم کنه شوهرم۳ظهرمیره تا۳شب صبحهاهم یا بیرون کارداره یا خوابه
خیلی آرشارو دوسش دارم دلم نمیاد بخاطر کاراش اذیتاش تذکربدم میترسم روحی اسیب ببینه خس میکنم کم گذاشتم ولی بیشتراز این درتوانم نیس
بعدازظهرا میگم بیا بازی وسط بازی میره سراغ داداشش هی باید تذکر بدم ک نرو بیدارش نکن یا صدام میکنه میگم نمیتونم بیام دستم بنده و دیرترمیرم چندبار تو حموم یا دستشویی مونده جون داداشش توبغلم گریه میکرد اخ امشب چقد گریه کردم هرشب واسش کتاب میخوندم ولی خالا نمیتونم بخدا بیهوش میشم شبا
خیلی دلم گرفته خیلی