۸ پاسخ

منم دختر م با دومی فاصلش همینقدر بود فقط اولاش به بزرگه توجه میکردم چون دومیه کوچیگ بود وقتی اولیه خواب بود یا وقتی رفت مدرسه نبود کمکم به دومی محبت میکردم کم کم اولیه دید خودش تنهایه شروع به بازی کردن بادومیه کرد

ابنا طبیعیه الان پسر بزرگم ۵ سالشه و کوچیکه هفت ماهشه هروز این مشکلات رو داریم و من بهشون بیشتر میخندم که شیطنت میکنن

وای عزیزم چه حرفیه میزنی،پسرت از حسادت یا بدجنسی که اینکارو نمیکنه،از روی بچگی و شیطنته،منو داداشم ۶سال اختلاف سنی داریم بچه بودیم اینقدررررر دعوا میکردیم که حد نداشت ولی الان بهترین رفیقمه،هر مشکلی داشته باشم هرکاری داشته باشم اولین نفر اونه که حاضره،مطمئن باش خواهر و برادر داشتن بهترین نعمته برای بچه هات

پسرت ک بزرگه عزیزم.یکم بیشتر حواست بهش باشه و بش توجه کن

عزیزم چندتابچه داری مگه تفاوت سنیشون چقدره؟؟

امیرعلی چندسالشه ؟

چند ساله هستن؟

اخی عزیزم اشکال نداره این دوران زود میگذره باید تحمل کنی خدا بهت صبر بده

سوال های مرتبط

مامان سه‌تاجوجه‌طلایی مامان سه‌تاجوجه‌طلایی ۸ ماهگی
الان وضعیت اوینا تثبیت شده حالش بهتره خوابه من وقت کردم بیام اینجا توضیح بدم امروز به من چییییی گذشت
اول از همه ی دوستانی که پیام گذاشتن همدلی و دعا کردن ممنونم خدا خیرتون بده
قضیه اینجوری شد که دانیال چهار روز پی در پی تب شدید میکرد تا ۳۹.۵ درجه هم میرفت ولی چون دندونای بالاش تاول زده بود من میگفتم از دندونه خیلی سخت نگرفتم . صبحی دیدم تمام بدنش مخصوصا صورت و سینه و قسمت پوشکش پر از دونه های ریز قرمز شده. با خودم گفتم شاید نصفه شب شوهرم اشتباهی از شیر خشک اوینا بهش داده دیگه تا زنگ زدم به اون و گفت نه شماره ۲ دادم شد ساعت یک. پاشدم حاضر شدم دخترا رو بردم خونه مامانم هرچی اسنپ زدم هیچکس قبول نکرد چهل دقیقه درگیر بودم دیگه گفتم ولش کن صبر میکنم شوهرم بیاد باهم ببریمش دانیال هم اینقدر گریه کرده بود خوابش برد. منم دیدم یه ساعتی وقت دارم دخترا رو نهار دادم خودم اوینا رو بردم تو حموم مامانم پوشکشو عوض کنم دیدم نم زده. لباساشو دراوردم با دوش قشنگ شستمش دستشم گرفتم که بیاد بیرون. هزار بار اینجوری اومده بود بیرون. همون لحظه هم لیانا اومده بود تو رختکن جلو حموم حواس منو پرت کرده بود. یه لحظه حس کردم دست اوینا از دستم دراومد تا برگشتم دیدم انگار یکی بدن بچه رو بلند کرده که این با پشت سر بخوره زمین. اینقدر ناجور لیز خورد که سرش خورد زمین از زمین کند شد دوباره خورد به زمین. چند لحظه ناله کرد یهو رنگش خاکستری شد و بیهوش شد. لبا کبود بدن بیحس. فقط یه ناله ی خیلی خفیف