۵ پاسخ

ارررره دقیقا منم خوندم
اصلا به دردنمیخوره
همه عالم وادم میگن خوووووووبه

این نویسنده چند جلد از این کتاب داره و یکیش شادترین نوزاد محله هست که داخل کتاب شادترین کودک محله اسم این کتاب رو آورده بود
شاید کتاب شما همون شادترین نوزاد محله باشه به اشتباه چاپ شده

ن عزیزم امکان ندارع من دارم پادکستشو گوش میدم اتفاقا تمام فصلاش یکسال ب بالاس.خیلیم راهکار میده.عجیبه برام حرفتون.

من میخواستم بخرم بخونم که

مرسی ک گفتی

سوال های مرتبط

مامان پرنیان مامان پرنیان ۱۴ ماهگی
مامان مانی مامان مانی ۱۴ ماهگی
دیروز که رفتیم شهرکتاب مرکزی، اینا رو برا پسرم خریدیم. فعلا دو تاش مناسب سنش هستن، ولی چون تعریف بقیه رو هم شنیده بودم گرفتم،گفتم شاید دیگه نتونم بیام شهر کتاب. البته اگر تا قبل یکسال بچه رو با کتاب آشنا کنید و علاقمند ، بعد یکسال میتونید کتاب های بزرگ تر از سنش رو هم بخونید منتها باید مراعات کمبود حوصله و قصه طولانی رو بکنید. حواستون باشه.

خییییییلی جلو خودم رو گرفتم که چهار پنج تا جلد بیشتر نگیرم😅🤦😬
البته دالی بازی رو قبلا خریده بودم، و هر دومون خیلی دوستش داریم، تا شعرش رو میخونم، بدو بدو می‌ره کتابش رو میاره شروع می‌کنه به ورق زدن و دالی بازی.

به این ترتیب لیست کتاب های پسری تا الان از این قراره:
کتاب پارچه ای حیوانات
کتاب سوتی مامان من کو/ قصه های پنج دقیقه ای قبل خواب
مرغ نوک طلا و خرگوش بازیگوش (اگر درست یادم باشه)
من اگر فیل بودم/ در هر شرایطی دوستت دارم
دالی بازی تو مزرعه / به اندازه همه گیلاس ها دوستت دارم
متضادها/ سه تا کتاب تست های هوش
پوشیدنی ما/ نی نی لا لا مسواک لا لا
خرگوش گوش داد/ چوپون من زرنگتره(همچین چیزی)

یه نکته بگم و تمام؛
هدفون از خریدن کتاب، داشتن یه کتابخونه بزرگ و شیک نباشه. برای اینکه بچه جون کتاب دوست بشه، باید مجبور شید یه کتاب رو چندین بار چسب بزنید و درستش کنید.

به پارگی های دالی بازی دقت کنید!
مامان رایان مامان رایان ۱ سالگی
آقا رایان هوابیده شوهری هم رفته سرکار من و تنهایی شب ،
شروع کنیم کتاب بخونیم (البته قبل شروع کتاب نیم ساعت دنبالش گشتم اقا رایان انداخته بود کف ماشینش 😵‍💫😵‍💫😵‍💫😵‍💫)
وقتی کتاب میخوندم و به خونه نگاه میکردم فکرم رفت به پارسال این موقع که تازه از شهرستان برگشته بودم و قرار بود از این به بعد دوتایی بچه رو نگه داریم مخصوصا شیفت های شب بهزاد تنهایی باید نگهش دارم ، استرس داشتم ولی به هیچکی نمیگفتم گفتم اخه باید ی جوری کنار بیام تا اخر نمیشه که یکی پیشم باشه 😐
من قبلا شبارو خیلی دوست داشتم ولی بعد زایمانم شب ها ی جورایی دلهره تو جونم میانداخت که دیگه دوست نداشتم شب بشه حتی بعد زایمانم ک اومدیم خونه یادمه شوهرم شیفت شب بود رفت سرکار با مامانم دوتایی موندیم و احساس خفگی و ترس داشتم اصلا نمیتونستم بخوابم هی رایان رو نگاه میکردم طول روز یکم میخوابیدم ، الان دارم فک میکنم بدنم به کم خوابی دیگه عادت کرده من حتی طول روز نمیخوابم ولی با این حال خوبه اکیم ،
و اللن نسبت به پارسال خیلی بهتر شدم رایان میخوابه من کار میکنم کتاب میخونم پارسال با رایان خسته میوفتادم منم میخوابیدم یا میدیدی نصف شب با گریه بیدار میشد مینداختمش رو پام ولی. الان انگار واقعا بزرگ شه و منو درک میکنه دیگه اون خستگی های یکسال پیش نیستش
درسته هر دوره ی بچه داری خودش چالش داره ، راه رفتن ، مدرسه رفتن ولی به تظرم من نوزادی سخت تره مخصوصا بی تجربه هم باشی ، 😊😊😊
خلاصه بریم شیر بخوریم و کتاب بخونیم 🤗🤗