۷ پاسخ

اضطراب رو بهش منتقل نکن
اعتماد به نفسش از بین نبر
دست خودش نبوده
آرامش خودتو حفظ کن

آخه طفلک خیلی کوچکتر از اونی هست که بتونه زودتر استفراغشو بگه، حتی بزرگسال هم نمیتونه کنترل کنه! اما خوب شرایط خودتم خوب نبوده نتونستی جلو خودتو بگیری وگرنه دخترت هیچ خطایی نداشته

۴سالشه دیگه میتونه بگه ،اشکالی نداره هیچکس کامل نیس ماهاام بارها بچهامونو دعوا کردیم ،دیکه شمام شرایطت سخته هم بارداری هم بیخوابی ،اشکالی نداره

عزیزم تقصیر هیچکدومتون نبوده، تو زیادی خسته بودی ، دخترتم هنوز کوچولویه، بعدهم رفلاکس معمولاً تهوعش یهوو اتفاق میغته و ادم یه حالت بدی داره که نمیدونه چندثانیه یا دقیقه دیگه ،میاد ، یهوو با شدت میاد بیرون . اصلاً دخترتو دعوا نکن ،اونهم مطمئن باش کلی خجالت میکشه ،و بدش میاد اما واقعا تو اون چند ثانیه ادم همش فک میکنه اگه کلمه ای حرف بزنه ،دل و روده میاد بیرون ،برا همین نمیتونه اطلاع بده. حتما ببر دکتر متخصص دلسوز ، بگو بچم اب شد هرچی میخوره ،بالا میاره، گناه داره واقعا ،هم خودت با این شرایطت چجوری و تا کی میخوای هرروز بشوری و بسابی .

من رفلاکس ندارم اما یه مدت نزدیک سه هفته همینجور حالت تهوع وحشتناک داشتم خیلی خیلی حس گندیه . میدونم واقعا سخته اما صبور باش بخاطر روحیه و عزت نفس ،دخترت ،صبور باش و سرزنشش نکن بجاش ببر پیش چندتا دکتر خوب تا راه حل پیدا کنین

خسته ای،گل اینجورموقع یکی بایدکنارت باشه فردا کلی بغلش کن بوسش کن خوراکی موردعلاقشو بگیر دیه نزن رو بچه تاثیرمنفی میزاره ازت میترسه

بالا اوردن که خبر نمیکنه قبلش بگه یهو مباد
شما هم بخاطر بارداری حوصلت کم شده
از باباش کمک بگیر به خودت استراحت بده

دوراز جون بچه گلت.دوتا بچه منم رفلاکس داشتن نفهمیدم خوب شده یا نه چند شب پیش دوتاشون تب و اسهال خونی دارم دق میکنم ممکنه برای رفلاکس باشه ک درمان نشده

سوال های مرتبط

مامان نفسم مامان نفسم ۴ سالگی
یه چیزی بگم فقط لطفاً سرزنش نکنید چون خودمم عذاب وجدان دارم
من از وقتی فهمیدم باردارم خدا رو التماس کردم بارداری راحتی باشه هم جسمی هم روحی، گفتم خدایا تو شهر غریب تنهام با یه بچه چهارساله، کمکم کن حالم خوب باشه، ولی دقیقا جسمی نابود شدم معده درد شدید تهوع که جون تو بدنم نبود، در حدی که گیره روسریم به گلوم میخورد تهوع می‌گرفتم، دخترمو می‌بردم دستشویی هزاریار محتویات معدم میومد تو گلوم و برمیگشت... از نظر روحی هم افسردگی شدید گرفتم آدم افسرده دنبال بهونس که بشینه بخاطرش گریه کنه، اوایل زار میزدم که چرا من تنهام، چرا کسیو ندارم کمکم کنه
خدا رو از همون اول التماس کردم بارداری راحتی باشه ولی از بارداری اولم هزاران هزار برابر سختتره
دلم میخواست بچه دومم پسر باشه چون یه دختر دارم به خدا گفتم خدایا اگه صلاحه پسر باشه که بهونه ندم دست افسردگیم ولی اگه صلاح نیست هم کمکم کن حال روحیم بدتر از این نشه
سونو رفتم گفت دختره و همین بهونه بزرگتری شد برای شدت گرفتن افسردگیم، خوشحالم دخترم خواهر داره ولی باز یه فکر مضخرف میاد تو ذهنم که ولی من پسر میخواستم، می‌دونم اثرات افسردگیه
من آدم خوبی نیستم ولی تقریباً مذهبی بودم حجابم نماز روزه و...
چند روزه انگار با خدا لج کردم نمازمو کنار گذاشتم میگم خدا که نه کمکم کرد حالم تو بارداری خوب باشه تو شهر غریب نه صلاح دونست پسر بده و کلا انگار صدامو نمیشنوه چرا نماز بخونم
می‌دونم فکرم اشتباهه می‌دونم نماز خوندن داد و ستد نیست که بگم چون خواستمو ندادی منم نماز نمیخونم، خودمم عذاب وجدان دارم ولی...
نمی‌دونم چیکار کنم از این حال دربیام، از خودم بدم میاد
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.ر.ت ۵۶
بهنام اخلاقش نسبت به قبل خیلی بهتر شده بود.....
خیلی بیشتر از قبل هوامو داشت.....
روزام داشت خوب و خوش سپری می‌شد.....
چون هر دو تا زن داداش‌های بهنام بچه‌ای نداشت ن بهنام خیلی اصرار داشت که باید بچه‌دار بشیم....
تا اینکه رفتیم دکتر تا ببینیم چه خبره....
بعد از کلی آزمایش سونا دکتر گفت هر دوتاتون سالمید....
چند تا آمپول داد بهم و گفت هر ماه بیا کنترل....
بهنام خیلی خوشحال بود که مشکلی نداریم....
دوباره دعوت شده بودیم عروسی یکی از اقوام....
دوباره ترس وجودمو گرفته بود که خدایا نکنه بازم مثل دفعه قبل بشه.....
اما بهنام سری خیلی مراعات کرد....
عروسی حسابی خوش گذشت بهمون.....
همه سه دفعه قبل متوجه شدم که یکی دو تا از دخترا بدجوری زوم کردن رو بهنام.....
سعی می‌کردم به خاطر اونام که شده دست بهنامو محکم‌تر بگیرم.....
بهنام متوجه شد....
لپمو ب.وسید فکر نکن نمی‌دونم داری از سادت اینجوری ب.غلم می‌کنیا....
می‌ترسی دخترم مخمو بزنن.....
چرا باید بترسم ....
من به شوهرم اعتماد دارم و می‌دونم که هیچ وقت از راه به در نمی‌شه.....
نمی‌دونم چرا حس کردم بهنام نگاهشو ازم دزدید.....
یک لحظه شکی به دلم اومد....
اما سریع با خودم گفتم نه من فکر ناجور کردم.....
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
مامانا توروخدا واسه یه دقیقه که شده خودتون رو بزارید جای من با بچه ای که دوروز دیگه ۴ سال و ۴ ماهش تموم میشه و دیگه ماشالله بزرگ شده و خوب هما چیزو می فهمه باید چی کار کرد با خدا دیگه خسته شدم بریدم ماهلین نشسته بود یه لحظه بلند شد دیگه تا کله اش پی پی کرده تو خورش اینقدر کرده بود که رسیده بود به کمرش و تا نزدیک گردنش پر از پی پی تمام لباساش و زندگی من از پی پی یکی شده بود خیلی عصبانی شدم بردمش تو حمام لختش کردم و شستمش‌ و دوتا هم محکم زدم رو بدنش و حسابی دعواش کردم آخه چقدر این وضعو تحمل کنه بچه ی ۲ ساله اگه بود تا الان یاد گرفته بود به مامانش جیش و پی پیشو بگه مشاوره هم بردمش میگه افتاده رو دور لجبازی باید صبور باشی و هیحی نگی آخه لجبازی تا کی تا کجا الان تو مهدشون به مربیش تا دلوین میخوادبره دستشویی میگه منم جیش دارم ولی به من نمیگه پی پی رو هم کلا نمیگه می دونم تاپیکم تکراریه ولی به خدا دیگه خسته شدم دیگه هیچ روشی هم جوابگو نیست رو این بچه چقدر صبورباشم و هیحی نگم اگه همچنان ادامه داشت چی اگه تا کلاس اول خواست این کارشو ادامه بده چی ؟؟از دیروز پیش همون مشاوره مهدشون می برمش رفتاردرمانی به امید اینکه خوب بشه اونجا هم خانومه گفت دقت و تمرکزشم خیلی پایینه و زود از یه جیزی خستا میشه میزاره کنار با مربی مهدشم و منم همین جوره همه رو خسته کردا دیگه این بچه 😭😭😭😭آخه یه بچه اینقدر باید خنگ باشه بابا دستم دیگه تا آرنج رفته تو گوهههه من با کارهای این بچه چطور فرشامو بدم بشورن واسه عید😫😥
مامان Deniz مامان Deniz ۴ سالگی
دخترا پیجش رو میذارم.
طبق تجربیاتی که من و خواهرم داشتیم
با گفته های این خانوم. که پیش رفتیم خیلی تو سبک زندگی ما تاثیر گذار بود ما فریتین شدید خون داریم خواهرم از 3رسوند به 30
منم فعلا نرفتم آزمایش
بچه هاش همیشه مدارس باز میشد مریضی میشدن ولی خدارو شکر امسال مریض نشدن
اون یکساله تقریباً نون رو حذف کرده کربوهیدرات رو کم کرد قند چه از شیرینجات چه میوه جات کم کرد
خودمم چند ماهی میشه نون چه لواش چه سنکگ از هر نوع حذف کردم دخترمم 4 سالشه بهش نون نمیدم
خوراکش فقط گوشت و کمی برنج ، سیرابی ، آب قلم ، جگر
حبوبات رو حذف کردم چون نشتی روده میاره همینطور کربوهیدرات و فیبر زیاد وقتی روده نشتی میاره آلودگی وارد خون میشه و سیستم دفاعی بدن رو میاره پایین و بیماری های خود ایمنی دچار میشیم پس از الان مراقب سلامت بچه ها باشید سعی کنید کیک و پاستیل و از این قبیل نذارید بخورند میدونم سخته دختر منم هفته ای یکی دو بار میخوره ولی نباید مغز بچه ها رو به شیرینی و قند عادت بدیم چون اعتیاد آور هست مثل نون
الان بگم نون رو حذف کنید میگید پس چی بخوریم چیزی نیست بخوریم منم اوایل گارد میگرفتم ولی الان دیگه راه افتادم